گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۹۸

چه باشد حاصل مرغ چمن ای گلعذار از تو؟
که از گل می خورد صد کاسه خون هردم بهار از تو
مکرر بر سر بالین شبنم آفتاب آمد
نشد روشن شود یک بار چشم اشکبار از تو
مرا شرمنده کردی از دل امیدوار خود
مبادا هیچ کافر در جهان امیدوار از تو!
شد از سنگینی بیماریم دل نرم دشمن را
به پنهان دیدنی هرگز نگشتم شرمسار از تو
به تلخی می توانی شکرستان کرد عالم را
که دارد آرزوی بوس و امید کنار از تو؟
به جامی دستگیری کن خمارآلوده خود را
چرا ای ابر رحمت بر دلی ماند غبار از تو؟
مرا خود نیست یارای سؤال، آخر چه می گویی
اگر پرسد گناه من کسی روز شمار از تو
به قسمت راضیم ای سنگدل دیگر چه می خواهی؟
خمار بی شراب از من، شراب بی خمار از تو
نمی شد زخمی تیغ تغافل اینقدر صائب
اگر می بود ممکن قطع امید ای نگار از تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه باشد حاصل مرغ چمن ای گلعذار از تو؟
که از گل می خورد صد کاسه خون هردم بهار از تو
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به بیان احساس تأسف و نگرانی از شرایطی می‌پردازد که زیبایی و جوانی ممکن است در زندگی چیزی بیشتر از درد و رنج نباشد. به همین خاطر، شاعر به این فکر می‌کند که چه فایده‌ای دارد که زیبایی مانند گل در باغ بماند، در حالی که به خاطر این زیبایی، ممکن است آسیب‌ها و مشکلات زیادی هم به وجود بیاید. در واقع، زیبایی و جذابیت همیشه با سختی‌ها و چالش‌هایی همراه است که فرد باید با آن‌ها کنار بیاید.
مکرر بر سر بالین شبنم آفتاب آمد
نشد روشن شود یک بار چشم اشکبار از تو
هوش مصنوعی: شبنم بارها زیر نور آفتاب قرار گرفت، اما هنوز روشن نشد. یک بار فقط با چشمان اشکبارم به تو نگاه کردم.
مرا شرمنده کردی از دل امیدوار خود
مبادا هیچ کافر در جهان امیدوار از تو!
هوش مصنوعی: تو با امیدی که در دلم زنده کردی، مرا شرمنده کردی. نگذار که هیچ کافری در دنیا به تو امید داشته باشد!
شد از سنگینی بیماریم دل نرم دشمن را
به پنهان دیدنی هرگز نگشتم شرمسار از تو
هوش مصنوعی: به خاطر شدت بیماری‌ام، قلب دشمن به نرمی نرم می‌شود و هرگز در پنهانی نتوانستم از تو شرمسار شوم.
به تلخی می توانی شکرستان کرد عالم را
که دارد آرزوی بوس و امید کنار از تو؟
هوش مصنوعی: می‌توان با تلخی و ناامیدی به زندگی ادامه داد و دنیا را جوری تغییر داد که انسان‌ها آرزوی محبت و نزدیکی را در دل داشته باشند، اما در عین حال، این امید و آرزوها از خود ما دور باشد.
به جامی دستگیری کن خمارآلوده خود را
چرا ای ابر رحمت بر دلی ماند غبار از تو؟
هوش مصنوعی: به کمک یک جام، به یاری خود بیا، زیرا ای ابر رحمت، دل من همچون خاکی پوشیده از غبار، به برکت وجود تو نیازمند است.
مرا خود نیست یارای سؤال، آخر چه می گویی
اگر پرسد گناه من کسی روز شمار از تو
هوش مصنوعی: من توانایی پرسش ندارم، چون نمی‌دانم اگر کسی از تو درباره گناهان من بپرسد، تو چه جوابی خواهی داد.
به قسمت راضیم ای سنگدل دیگر چه می خواهی؟
خمار بی شراب از من، شراب بی خمار از تو
هوش مصنوعی: من به تقدیر و سرنوشت خود راضی‌ام، ای بی‌رحم! تو دیگر چه خواسته‌ای داری؟ من بدون شراب هم احساس مستی می‌کنم، و تو هم شرابی بدون مستی برایم نداری.
نمی شد زخمی تیغ تغافل اینقدر صائب
اگر می بود ممکن قطع امید ای نگار از تو
هوش مصنوعی: اگر امکان قطع امید از تو وجود می‌داشت، زخم‌ تیغ فریب و نادیده‌انگاری این‌قدر عمیق نمی‌شد.