گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۷۸

برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو
هست یک پهلوتر از خواب جوانان خوی تو
تیغ جوهردار با جوهر زبان بازی کند
بی اشارت نیست یک دم گوشه ابروی تو
تنگتر از خانه چشم است بر سیلاب اشک
دامن صحرای امکان بر رم آهوی تو
شبنمی گر هست وقت صبح گل را بر عذار
از حیا طوفان کند هر دم عرق بر روی تو
می کند در عطسه ای تسلیم جان را همچو صبح
در دماغ هر سبکروحی که پیچد بوی تو
از سرش افتاد کلاه عقل در اول نگاه
هر که اندازد نظر بر قامت دلجوی تو
حسن عالمسوز را بی پرده دیدن مشکل است
آب شد آیینه تا گردید رو بر روی تو
نیست حسن شوخ را از پیچ و تاب او نجات
دل چسان آید برون از حلقه های موی تو؟
مشت خاک من کی آید در نظر جایی که هست
آسمان از غنچه خسبان حریم کوی تو
می گذارد پنبه در گوش از نوای بلبلان
هر که صائب آشنا گردد به گفت وگوی تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو
هست یک پهلوتر از خواب جوانان خوی تو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی تو، که از جوانی‌ات خواب‌ها و آرزوهایت را در خود داری، وجود داشته باشد.
تیغ جوهردار با جوهر زبان بازی کند
بی اشارت نیست یک دم گوشه ابروی تو
هوش مصنوعی: تیغی که دارای جوهر است، بدون اشاره نمی‌تواند به آرامی در گوشه ابروی تو بازی کند.
تنگتر از خانه چشم است بر سیلاب اشک
دامن صحرای امکان بر رم آهوی تو
هوش مصنوعی: چشم انسان بسیار محدود و کوچک است و نمی‌تواند به‌خوبی تمام احساسات و غم‌ها را در خود جای دهد. در عوض، سیلاب اشک به‌راحتی جاری می‌شود و می‌تواند دلیلی بر اندوه عمیق باشد. در این حال، وجود تو شبیه به آهویی است که در یک دشت وسیع و نامحدود به دنبال آزادی و گشت و گذار است.
شبنمی گر هست وقت صبح گل را بر عذار
از حیا طوفان کند هر دم عرق بر روی تو
هوش مصنوعی: اگر صبح باشد و گلی بر چهره‌ات حیا کند، شبنم بر آن می‌نشیند و هر لحظه بر روی تو عرق می‌چکد.
می کند در عطسه ای تسلیم جان را همچو صبح
در دماغ هر سبکروحی که پیچد بوی تو
هوش مصنوعی: در یک عطسه، جان تسلیم می‌شود، مانند صبح که بوی خوشی از دماغ هر کسی که روحش سبک و آزاد است، احساس می‌شود.
از سرش افتاد کلاه عقل در اول نگاه
هر که اندازد نظر بر قامت دلجوی تو
هوش مصنوعی: وقتی کسی برای اولین بار به زیبایی تو نگاه می‌کند، به قدری مجذوب می‌شود که تمام فکر و عقلش را از دست می‌دهد.
حسن عالمسوز را بی پرده دیدن مشکل است
آب شد آیینه تا گردید رو بر روی تو
هوش مصنوعی: دیدن زیبایی دلربا و جذاب سخت است، چنانکه آینه وقتی نور را می‌گیرد و می‌درخشد، دیگر نمی‌تواند تصویر واقعی را نشان دهد.
نیست حسن شوخ را از پیچ و تاب او نجات
دل چسان آید برون از حلقه های موی تو؟
هوش مصنوعی: حسن و زیبایی دلبند شوریده‌حال، به واسطه‌ی پیچ و تاب مویش قابل رهایی نیست. دل چگونه می‌تواند از گرداب و تار و پود آن حلقه‌های موی تو آزاد شود؟
مشت خاک من کی آید در نظر جایی که هست
آسمان از غنچه خسبان حریم کوی تو
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساساتی بلندپروازانه و آرمان‌گرایانه اشاره دارد. در آن، شاعر از جدایی و فاصله‌ای که بین خود و معشوقش وجود دارد، سخن می‌گوید. او به طرز شاعرانه‌ای می‌گوید که چگونه دنیای مادی و عواملی که در آن هستند، در مقایسه با آسمانی پروازکننده و زیبایی‌های عشقش، بی‌اهمیت و کوچک به نظر می‌رسند. بازتابی از longing و عشق عمیق این بیان است که نشان می‌دهد او تنها با وجود معشوقش و در فضایی که عشق در آن جاری است، احساس خوشبختی و معنا می‌کند.
می گذارد پنبه در گوش از نوای بلبلان
هر که صائب آشنا گردد به گفت وگوی تو
هوش مصنوعی: هر کسی که با صحبت‌های تو آشنا شود، از آوای زیبا و دلنشین بلبلان بی‌خبر می‌ماند و به دور خود پنبه می‌گذارد.