غزل شمارهٔ ۶۴۷۶
بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو
تیغ می لرزد چو برگ بید در پهلوی تو!
نسخه حسن تو ز حرف مکرر ساده است
پیچ و تاب خاص دارد چون کمر هر موی تو
تخم قابل در زمین پاک، گوهر می شود
دانه یاقوت می سازد عرق را روی تو
از حیا روی تو گر بیرون نیاید از نقاب
دور گردان را به مطلب می رساند بوی تو
ناخن الماس می گردد به چشمش ماه عید
دیده هر کس که افتاده است بر ابروی تو
سیل بی زنهار چون گرداب می گردد گره
بس که افتاده است دامنگیر خاک کوی تو
طوق قمری سرو را گردید طوق بندگی
تا به سیر گلشن آمد قامت دلجوی تو
چون حنا کز رفتن هندوستان گردد سیاه
خون دلها مشک شد در حلقه گیسوی تو
می شمارد دیده صیاد، داغ لاله را
بس که وحشت دارد از نظارگی آهوی تو
می شود هر شعله اش انگشت زنهار دگر
آتش سوزان اگر گردد طرف با خوی تو
چون گهر هر چند پهلوی تو چرب افتاده است
رنج بایک است رزق رشته از پهلوی تو
شمعها سر در گریبان خموشی می کشند
برفروزد از شراب آتشین چون روی تو
آنقدرها مست و بی باکی که خون عاشقان
می شود آب خمار نرگس جادوی تو
من که نامحرم شمارم دیده آیینه را
چون توانم بوالهوس را دید همزانوی تو؟
گل فتد در دیده اش از دیدن خورشید و ماه
چشم صائب آشنا گردید تا با روی تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو
تیغ می لرزد چو برگ بید در پهلوی تو!
هوش مصنوعی: تو چنان با پهلوانان خویش تند و جدی برخورد میکنی که حتی تیغ هم به لرزه درمیآید، همانند برگ بیدی که در کنارت است.
نسخه حسن تو ز حرف مکرر ساده است
پیچ و تاب خاص دارد چون کمر هر موی تو
هوش مصنوعی: نسخه زیبایی تو به زبان ساده و مکرر بیان شده است، و مانند کمر هر موی تو، پیچ و تاب خاصی دارد.
تخم قابل در زمین پاک، گوهر می شود
دانه یاقوت می سازد عرق را روی تو
هوش مصنوعی: در زمین پاک و مناسب، تخم راه رشد را پیدا میکند و به جواهر تبدیل میشود، مانند عرقی که روی صورت تو مینشیند و زیباییات را نمایان میکند.
از حیا روی تو گر بیرون نیاید از نقاب
دور گردان را به مطلب می رساند بوی تو
هوش مصنوعی: اگر حیا و شرم تو از چهرهات پنهان نگردد، بوی تو به تنهایی میتواند دیگران را به مقصودت آگاه کند.
ناخن الماس می گردد به چشمش ماه عید
دیده هر کس که افتاده است بر ابروی تو
هوش مصنوعی: ناخنهای الماس مانند الماس در چشم او میدرخشند، و این زیبایی مانند ماه شب چهاردهم است، و این حس زیبایی را هر کسی که به ابروی تو نگاه کرده، درک میکند.
سیل بی زنهار چون گرداب می گردد گره
بس که افتاده است دامنگیر خاک کوی تو
هوش مصنوعی: سیل بیرحم همچون گرداب میچرخد و به خاطر گرههای زیادی که وجود دارد، زمین کوی تو را گرفتار کرده است.
طوق قمری سرو را گردید طوق بندگی
تا به سیر گلشن آمد قامت دلجوی تو
هوش مصنوعی: طوقی که به گردن سرو زیبایی افتاده، نشانهای از بندگی و عشق است. وقتی که قامت دلربای تو در میان گلستان ظاهر شد، آن سرو نیز دچار دگرگونی شد.
چون حنا کز رفتن هندوستان گردد سیاه
خون دلها مشک شد در حلقه گیسوی تو
هوش مصنوعی: وقتی حنا از هندوستان به رنگ سیاه درمیآید، دلهای ما به خاطر عشق تو به حسرت و غم میافتند؛ مانند مشک که در گیسوان تو جا گرفته است.
می شمارد دیده صیاد، داغ لاله را
بس که وحشت دارد از نظارگی آهوی تو
هوش مصنوعی: چشم صیاد به زخمهای لاله مینگرد و آنقدر از دیدن تو ترسیده که نمیتواند به تو نگاه کند.
می شود هر شعله اش انگشت زنهار دگر
آتش سوزان اگر گردد طرف با خوی تو
هوش مصنوعی: هر شعلهای میتواند به نشانی از خطر تبدیل شود، اگر آتش در جهت خودت قرار بگیرد و با خوی تو ارتباط برقرار کند.
چون گهر هر چند پهلوی تو چرب افتاده است
رنج بایک است رزق رشته از پهلوی تو
هوش مصنوعی: هرچند که گوهر در کنار تو به وفور هست، اما رنج و زحمت یکی است و روزی و منفعت از طرف تو به دست میآید.
شمعها سر در گریبان خموشی می کشند
برفروزد از شراب آتشین چون روی تو
هوش مصنوعی: شمعها در سکوت غمانگیزی فرو رفتهاند، اما با شراب آتشین مانند چهره تو، روشنایی میافروزند.
آنقدرها مست و بی باکی که خون عاشقان
می شود آب خمار نرگس جادوی تو
هوش مصنوعی: اینقدر غرق در عشق و بیپروا هستم که خون عاشقان برایم به اندازه آب نوشیدنی میرسد، درست مانند خوابآوری که نرگس جادوییات به ارمغان میآورد.
من که نامحرم شمارم دیده آیینه را
چون توانم بوالهوس را دید همزانوی تو؟
هوش مصنوعی: من که بیگناه و ناآشنا هستم، چگونه میتوانم در آینه نگاه کنم و همنوا با تو به دلخواهی دلبری از کسی بکنم؟
گل فتد در دیده اش از دیدن خورشید و ماه
چشم صائب آشنا گردید تا با روی تو
هوش مصنوعی: گل به خاطر دیدن خورشید و ماه در چشم او میافتد و چشمان صائب به خاطر آشنایی با روی تو روشن و آگاه میشوند.