غزل شمارهٔ ۶۴۷۵
جوش غیرت می زند خون حنای پای تو
تا که بوسیده است گستاخانه جای پای تو؟
پنبه در گوش از صدای خنده گل می نهد
گوش هر کس آشنا شد با صدای پای تو
خوش نماید چون شراب لعل در جام بلور
عاشقان را در نظر رنگ حنای پای تو
گرچه باشد شمع کافوری به خوش ساقی علم
پای طاوس است نسبت به صفای پای تو
داغ دارد هاله مه را ز روشن دیدگی
حلقه خلخال از نور و ضیای پای تو
بس که در یک جا ز شوخی ها نمی گیری قرار
ساده باشد وادی امکان ز جای پای تو
خجلت روی زمین از تنگدستی می کشد
نقد جان را گر کند صائب فدای پای تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جوش غیرت می زند خون حنای پای تو
تا که بوسیده است گستاخانه جای پای تو؟
هوش مصنوعی: خون حنای پای تو به خاطر غیرت و احساسات شدید من به جوش آمده است. این نشانه آن است که چقدر بیپروا و شجاعانه جای پای تو را بوسیدهام.
پنبه در گوش از صدای خنده گل می نهد
گوش هر کس آشنا شد با صدای پای تو
هوش مصنوعی: صدای خنده گل، توجه هر کسی را جلب میکند، به ویژه کسانی که با صدای پای تو آشنا هستند، حتی اگر صدای دیگران را نشنوند.
خوش نماید چون شراب لعل در جام بلور
عاشقان را در نظر رنگ حنای پای تو
هوش مصنوعی: چهرهات مانند شراب قرمز در جام بلورین خوش جلوه میکند و عاشقان را در نظر میآورد که رنگ حنای پای تو چقدر زیباست.
گرچه باشد شمع کافوری به خوش ساقی علم
پای طاوس است نسبت به صفای پای تو
هوش مصنوعی: اگرچه شمع معطر و زیبا باشد، اما علم و دانش ساقی به اندازه زیبایی و پاکی پای تو نیست.
داغ دارد هاله مه را ز روشن دیدگی
حلقه خلخال از نور و ضیای پای تو
هوش مصنوعی: هاله ماه به خاطر دید روشن تو داغ و درخشان است، مانند حلقهای از نوری که پای تو به وجود آورده است.
بس که در یک جا ز شوخی ها نمی گیری قرار
ساده باشد وادی امکان ز جای پای تو
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان این موضوع میپردازد که وقتی در یک مکان و درگیر شوخیها هستی، آرامش و ثبات را از دست میدهی. به نوعی، این وضعیت نامتعادل ناشی از تأثیرات و انرژیهایی است که از فردی خاص به تو منتقل میشود و این شخص به گونهای بر روی مسیر زندگیات اثر میگذارد.
خجلت روی زمین از تنگدستی می کشد
نقد جان را گر کند صائب فدای پای تو
هوش مصنوعی: زمین به خاطر فقر و تنگدستی شرمسار است و جان به قیمت فدای پای تو نقد میشود، اگر صائب این کار را انجام دهد.