گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۷۱

گرچه شد از سرنوشت من نگارین پای تو
زیر پای خود ندید از سرکشی بالای تو
من چسان دل را عنانداری کنم جایی که هست
کوه طور از وحشیان دامن صحرای تو
گرچه نتوان یافت می‌دانم به جست و جو ترا
می برم غیرت به هر کس می شود جویای تو
نیست ممکن برندارد سایه خود را ز خاک
سرکش افتاده است از بس قامت رعنای تو
اشک چون پروانه می گردد به گرد او مدام
دیده هر کس که روشن گشت از سیمای تو
از تغافل می کند خون در جگر آیینه را
کی غم عشاق دارد حسن بی پروای تو؟
چشم آهو گرچه بازیگوش و شوخ افتاده است
پرده خواب است پیش نرگس گویای تو
بی تأمل نقد جان صائب به پایت می فشاند
زیر پای خود اگر می دید استغنای تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه شد از سرنوشت من نگارین پای تو
زیر پای خود ندید از سرکشی بالای تو
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سرنوشت من به گونه‌ای رقم خورده است، معشوق من نتوانست زیبایی‌های پای خود را زیر پای خود ببیند؛ زیرا غرور و سرکشی او باعث شود که از ارتفاع خود پایین نیافتد.
من چسان دل را عنانداری کنم جایی که هست
کوه طور از وحشیان دامن صحرای تو
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم دل را آرام کنم وقتی که در این بیابان وحشی، کوه طور وجود دارد؟
گرچه نتوان یافت می‌دانم به جست و جو ترا
می برم غیرت به هر کس می شود جویای تو
هوش مصنوعی: اگرچه نمی‌توانم تو را پیدا کنم، اما به دنبال تو هستم و غرورم باعث می‌شود که هر کسی بخواهد تو را بیابد.
نیست ممکن برندارد سایه خود را ز خاک
سرکش افتاده است از بس قامت رعنای تو
هوش مصنوعی: سایه خود را نمی‌تواند از زمین بردارد، زیرا به خاطر زیبایی قامت تو، زمین سرکش شده است.
اشک چون پروانه می گردد به گرد او مدام
دیده هر کس که روشن گشت از سیمای تو
هوش مصنوعی: اشک مانند پروانه مدام دور او می‌چرخد و هر کسی که از چهره تو روشن و روشن‌تر شده، او را می‌بیند.
از تغافل می کند خون در جگر آیینه را
کی غم عشاق دارد حسن بی پروای تو؟
هوش مصنوعی: خون دل در جگر، ناشی از غفلت و بی‌توجهی به عشق است؛ آیا زیبایی تو که بی‌اعتناست، اصلاً نگران دل‌شکستگی عاشقان هست؟
چشم آهو گرچه بازیگوش و شوخ افتاده است
پرده خواب است پیش نرگس گویای تو
هوش مصنوعی: چشم آهو با وجود بازیگوش بودن و شیطنتی که دارد، همچنان در حالت خواب و آرامش به نظر می‌رسد و در برابر نرگس زیبای تو، حقیقتی را بیان می‌کند که در دل دارد.
بی تأمل نقد جان صائب به پایت می فشاند
زیر پای خود اگر می دید استغنای تو
هوش مصنوعی: اگر تو به قناعت و بی‌نیازی خود آگاه بودی، دیگران جانشان را بی‌فکر و بی‌تأمل، زیر پای تو می‌گذاشتند.