گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۵۶

خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او
می شود زخم نمایان عمر جاویدان او
حسن شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود
شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او
آستین از شاخ گل دارند دایم بر دهن
غنچه ها از شرم شکرخنده پنهان او
همچو آب زندگانی نیمخورد خضر نیست
سر به مهر شرم باشد چشمه حیوان او
نعل شبنم را ز برگ لاله بر آتش نهد
اشتیاق آفتاب چهره تابان او
دامن از دست نگارین زلیخا می کشد
ماه مصر از اشتیاق گوشه زندان او
عالمی چون گوی گردون بی سر و پا گشته اند
تا که را از خاک بردارد خم چوگان او
خودفروشیهاش می شد با خریداری بدل
یوسف مصری اگر می بود در دوران او
از خط شبرنگ آورده است فرمانی رخش
تا نپیچد هیچ دل ، سر از خطِ فرمانِ او
روز محشر را به آسانی به شب می آورد
هر که یک شب را به روز آورد در هجران او
تا چه باشد مشت خاک من، که کوه طور را
در فلاخن می گذارد شوخی جولان او
صائب از اندیشه ترتیب دیوان فارغ است
هر که باشد سینه روشندلان دیوان او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او
می شود زخم نمایان عمر جاویدان او
هوش مصنوعی: اگر خضر در خواب ببیند که چشمانش مانند خنجری است، این خواب نشان‌دهنده زخم‌هایی است که بر عمر جاویدان او تاثیر می‌گذارد.
حسن شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود
شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او
هوش مصنوعی: زیبایی شرمگین او به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد و شبنم غریبه نمی‌تواند به باغ او وارد شود.
آستین از شاخ گل دارند دایم بر دهن
غنچه ها از شرم شکرخنده پنهان او
هوش مصنوعی: آستین گل‌ها همیشه بر لب غنچه‌هاست و غنچه‌ها از شرم زیبایی و لبخند شیرین او، خود را پنهان کرده‌اند.
همچو آب زندگانی نیمخورد خضر نیست
سر به مهر شرم باشد چشمه حیوان او
هوش مصنوعی: در زندگی، به مانند آب زنده و جاری است و هیچ خوشبختی در آن به سادگی حاصل نمی‌شود. خضر، به عنوان نماد زندگی جاودان، در دورانی که بایستی با شرم و احتیاط عمل کرد، همچنان فرجام نیکو و تعالی را نشان می‌دهد. در این میان، چشمه زندگی نماد حیات و شادابی به حساب می‌آید.
نعل شبنم را ز برگ لاله بر آتش نهد
اشتیاق آفتاب چهره تابان او
هوش مصنوعی: چشم انتظاری آفتاب باعث می‌شود که شبنم را از روی برگ لاله بر روی آتش بگذارد و بدین ترتیب جلوه‌ای زیبا و درخشان را ایجاد کند.
دامن از دست نگارین زلیخا می کشد
ماه مصر از اشتیاق گوشه زندان او
هوش مصنوعی: ماه مصر به خاطر اشتیاقی که به گوشه زندان زلیخا دارد، دامن خود را از دست نگارین او می‌کشد.
عالمی چون گوی گردون بی سر و پا گشته اند
تا که را از خاک بردارد خم چوگان او
هوش مصنوعی: دنیا مانند گوی گردان و بی‌نظم شده است و افراد در آن به دنبال این هستند که چه کسی را از زمین بلند کند و مورد تقدیر قرار دهد.
خودفروشیهاش می شد با خریداری بدل
یوسف مصری اگر می بود در دوران او
هوش مصنوعی: اگر در آن زمان یوسف مصری وجود داشت، به طور حتم انسان‌هایی بودند که به قربانی کردن خود و فروختن خویش مشغول می‌شدند.
از خط شبرنگ آورده است فرمانی رخش
تا نپیچد هیچ دل ، سر از خطِ فرمانِ او
هوش مصنوعی: فرمان تازه‌ای که با دقت نوشته شده، به رخش (اسب) می‌گوید که هیچ دلی نرود و از دستور او سرپیچی نکند.
روز محشر را به آسانی به شب می آورد
هر که یک شب را به روز آورد در هجران او
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند یک شب را به روز تبدیل کند، می‌تواند به راحتی روز قیامت را به شب برگرداند، هنگامی که در جدایی او به سر می‌برد.
تا چه باشد مشت خاک من، که کوه طور را
در فلاخن می گذارد شوخی جولان او
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و عظمت باران یا طبیعت اشاره دارد. آنجا که می‌گوید نمی‌دانم چقدر از خاک من می‌تواند بر کلمه‌ای از وجود طبیعت تاثیر بگذارد، در حالی که قدرت بارش و زیبایی آن می‌تواند کوه‌های بزرگ را تحت تأثیر قرار دهد. این تصویر به ما نشان می‌دهد که حتی کوچک‌ترین چیزها نیز ممکن است تأثیرات عظیمی داشته باشند و نشان‌دهندهٔ عظمت و زیبایی طبیعت است.
صائب از اندیشه ترتیب دیوان فارغ است
هر که باشد سینه روشندلان دیوان او
هوش مصنوعی: صائب دیگر به فکر تألیف دیوان شعرش نیست، چون هر کسی که دلی روشن و آگاه دارد، آثار او را به خوبی درک می‌کند و به آن ارادت می‌ورزد.

حاشیه ها

1393/05/17 12:08
حسین

سلام، بیت ششم ، کلمه سوم فکر کنم "دست" درست باشه نه "دسن".

1402/11/24 14:01
سیدمحمد جهانشاهی

همچُو آبِ زندگانی ، نیمخُوردِ خضر نیست