گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۵۳

می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او
سایه چون نقش قدم می ماند از دنبال او
بس که سرو قامت او دلپذیر افتاده است
برندارد دل به رفتن آب از تمثال او
نقش پای او به خون بی گناهان محضری است
بس که گردیده است خون عاشقان پامال او
ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم
نعمت آن باشد که چشمی نیست در دنبال او
ظاهر از شام غریبان است احوال غریب
حال دل پیداست از زلف پریشان حال او
سکه تا آورد در زر روی، گردانید پشت
ای خوشا جرمی که عذری هست در دنبال او
در میان پشت و روی ما را گر فرقی بود
نیست از ادبار گردون فرق تا اقبال ما
شد در آن کنج دهن از خرده بینی گوشه گیر
داغ دارد گوشه گیران جهان را خال او
دستگاه بوسه را زیر نگین آورده است
دست اگر یابم، به دندان می کنم تبخال او!
می کند قالب تهی تا حسن گردانید روی
بر امید جان نو آیینه از تمثال او
چون مسیحا همت هر کس بلند افتاده است
آسمان صائب بود چون بیضه زیر بال او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او
سایه چون نقش قدم می ماند از دنبال او
هوش مصنوعی: هر کسی که به سمت او می‌دود، گویی سایه‌اش همچون نشانه‌های قدمش در پی او باقی می‌ماند.
بس که سرو قامت او دلپذیر افتاده است
برندارد دل به رفتن آب از تمثال او
هوش مصنوعی: آنقدر قامت زیبای او دلنشین و دلپذیر است که دل آدمی را نمی‌برد و نمی‌تواند از تماشای او دل بکند.
نقش پای او به خون بی گناهان محضری است
بس که گردیده است خون عاشقان پامال او
هوش مصنوعی: نقش پاهای او گواهی است بر خون بی گناهان، زیرا خون عاشقان به قدری بر سر راه او ریخته شده که پای او بر آنها فشار می‌آورد.
ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم
نعمت آن باشد که چشمی نیست در دنبال او
هوش مصنوعی: ما به یاد یوسف، از عطر پیراهنش راضی هستیم. نعمت واقعی این است که کسی در جستجوی او نیست.
ظاهر از شام غریبان است احوال غریب
حال دل پیداست از زلف پریشان حال او
هوش مصنوعی: ظاهر این است که حال و هوای غریبان شبیه به شب‌های تیره و بی‌روشنی است، اما حال دل او از پریشانی موهایش پیداست.
سکه تا آورد در زر روی، گردانید پشت
ای خوشا جرمی که عذری هست در دنبال او
هوش مصنوعی: سکه وقتی به دست آوردی و رویش را دیدی، پشت آن را هم بچرخان. خوشا به حال گناهی که دلیلی برایش وجود دارد و تو را به دنبال خود می‌کشد.
در میان پشت و روی ما را گر فرقی بود
نیست از ادبار گردون فرق تا اقبال ما
هوش مصنوعی: اگر در وجود ما تفاوتی است، به خاطر سرنوشت و تقدیر نیست، بلکه همه چیز به خوش‌شانسی و بدشانسی ما بستگی دارد.
شد در آن کنج دهن از خرده بینی گوشه گیر
داغ دارد گوشه گیران جهان را خال او
هوش مصنوعی: در آن مکان دور و کنار، کسی که به جزئیات کوچک توجه دارد، نشسته است و نگاهی تیزبینانه به اوضاع جهان دارد. او به مانند خالِ زیبایی بر چهرهٔ کسانی که گوشه‌گیرند، تأثیر می‌گذارد و در دل آنها احساساتی عمیق ایجاد می‌کند.
دستگاه بوسه را زیر نگین آورده است
دست اگر یابم، به دندان می کنم تبخال او!
هوش مصنوعی: او برچسب ارزشمندی را بر روی بوسه زده و اگر دستم به آن برسد، به دندانی می‌زنم که نشانه‌ی تبخال اوست!
می کند قالب تهی تا حسن گردانید روی
بر امید جان نو آیینه از تمثال او
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی زیبایی و جذابیت چهره‌ای به دل و جان انسان می‌نشیند، انسان تا حدی دچار دگرگونی می‌شود که گویی از وجود خود خارج می‌شود و به حالت تازه‌ای و متفاوتی می‌رسد. در واقع، عشق و زیبایی می‌تواند فرد را به نقطه‌ای برساند که بازتابی از آن زیبایی در وجود او باقی بماند.
چون مسیحا همت هر کس بلند افتاده است
آسمان صائب بود چون بیضه زیر بال او
هوش مصنوعی: زمانی که تلاش و بلندپروازی هر فرد مانند مسیحا باشد، آسمان نیز در زیر بال او قرار می‌گیرد و به او یاری می‌رساند.