گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۵۲

هر که را دل آب شد از روی آتشناک او
شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او
سر برآورده است اینجا از گریبان بهشت
هر که را باشد سری با حلقه فتراک او
باده لعلی که خون در ساغر من می کند
تازه رو از گریه شادی است دایم تاک او
دامن حیرت به دست آور که سر عشق را
درنیابی تا نگردی عاجز از ادراک او
ناتوانی را که شد افتادگی ها دستگیر
روی دریا شد کبد از سیلی خاشاک او
بنده کوی خراباتم که می سازد گهر
هر که ریزد تخم اشکی در زمین پاک او
این چنین کز باده نازست صائب یار مست
کی به فکر عاشقان افتد دل بی باک او؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که را دل آب شد از روی آتشناک او
شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش از عشق و زیبایی معشوق متاثر و نرم شده باشد، مانند شبنمی در باغ بهشت می‌شود که ناشی از پاکی و صفای چشم اوست.
سر برآورده است اینجا از گریبان بهشت
هر که را باشد سری با حلقه فتراک او
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و جایگاه بالا رسیده باشد، می‌تواند با سر بلندی از زیورهای بهشت برخوردار شود.
باده لعلی که خون در ساغر من می کند
تازه رو از گریه شادی است دایم تاک او
هوش مصنوعی: نخستین باده‌ای که به من می‌دهد انرژی و نشاط، از شادی عمیق ناشی از اشک‌هایم است. این احساس خوشحالی مانند شراب تازه‌ای است که درون جام من جاری می‌شود.
دامن حیرت به دست آور که سر عشق را
درنیابی تا نگردی عاجز از ادراک او
هوش مصنوعی: برای درک عمیق عشق، باید از حیرت و شگفتی بهره‌مند شوی؛ در غیر این صورت، نخواهی توانست آن را به‌خوبی درک کنی و دچار ناتوانی در فهم آن خواهی شد.
ناتوانی را که شد افتادگی ها دستگیر
روی دریا شد کبد از سیلی خاشاک او
هوش مصنوعی: ناتوانی که به خاطر افتادگی و مشکلات به کمک او آمده، در نهایت به مانند حمله‌ای شدید از طرف چیزهای کوچک و بی‌اهمیت به چشم می‌آید.
بنده کوی خراباتم که می سازد گهر
هر که ریزد تخم اشکی در زمین پاک او
هوش مصنوعی: من سالکِ راه خرابات هستم که هر کس قطره‌ای اشک بر زمین پاک او بریزد، آن زمین را گوهر می‌سازد.
این چنین کز باده نازست صائب یار مست
کی به فکر عاشقان افتد دل بی باک او؟
هوش مصنوعی: اینطور که معلوم است، وقتی یار خوشگل و رام از باده سرمست است، دل بی‌خیال او چه زمانی به یاد عاشقان خواهد افتاد؟