گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۵

ز داغ نیست محابا به درد ساخته را
که آتش است گلستان، زر گداخته را
چنان به عهد تو آیین سرکشی شد عام
که در بغل ندهد سرو جای، فاخته را
چو گل ز چهره رنگین به خار غوطه زدیم
شناختیم کنون قدر رنگ باخته را
ز شرم خنجر مژگان بر کشیده او
به خاک کرد نهان مهر، تیغ آخته را
به یک دو هفته مه چارده هلالی شد
دوام نیست ازین بیش حسن ساخته را
شکسته حالی ما شد حصار ما صائب
که از خزان نبود بیم، رنگ باخته را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز داغ نیست محابا به درد ساخته را
که آتش است گلستان، زر گداخته را
هوش مصنوعی: برای کسی که در آتش درد و رنج نمی‌لرزد، عذاب و سختی مانند آتش در دل گلستان است. این شخص می‌تواند در برابر مشکلات و سختی‌ها مقاومت کند. مثل این که طلا در آتش گداخته می‌شود و در نهایت به شکلی زیبا و ارزشمند در می‌آید.
چنان به عهد تو آیین سرکشی شد عام
که در بغل ندهد سرو جای، فاخته را
هوش مصنوعی: به قدری وفاداری تو خاص و بی‌نظیر است که حتی درخت سرو نیز به فاخته‌ها جا نمی‌دهد و آنها را در آغوش نمی‌گیرد.
چو گل ز چهره رنگین به خار غوطه زدیم
شناختیم کنون قدر رنگ باخته را
هوش مصنوعی: ما مانند گلی که به خار برخورد کرده است، متوجه شدیم که چه اندازه ارزش زیبایی رنگی را داشتیم، زمانی که آن را از دست دادیم.
ز شرم خنجر مژگان بر کشیده او
به خاک کرد نهان مهر، تیغ آخته را
هوش مصنوعی: چشم‌های او همچون خنجری خود را نشان داد و به خاطر شرمی که داشت، مهر و محبت خود را به خاک افکند و خنجر را تیز کرد.
به یک دو هفته مه چارده هلالی شد
دوام نیست ازین بیش حسن ساخته را
هوش مصنوعی: در مدت یک یا دو هفته، ماه کامل به شکل هلالی درآمد و این زیبایی دوام نخواهد داشت و بیشتر از این نمی‌توان انتظار داشت.
شکسته حالی ما شد حصار ما صائب
که از خزان نبود بیم، رنگ باخته را
هوش مصنوعی: حالت شکسته و ناراحت ما، همانند حصاری شده است. ما از فصل خزانی که ترس و نگرانی به همراه دارد، بی‌بهره‌ایم و رنگ باخته‌ایم.