گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۴

بس است تیغ تغافل من بلاجو را
مکن به خون من آلوده تیغ ابرو را
کجاست جاذبه طالع سلیمانی؟
که آورد به سرای من آن پریرو را
چو داغ لاله به خون کعبه غوطه زد آن روز
که غمزه تو کمر بست تیغ ابرو را
کناره کردن مجنون ز خلق، تعلیمی است
که می توان به نگه رام کرد آهو را
کسی سرآمد گلزار غنچه خسبان است
که بشکند سرش از بار درد، زانو را
نهال قامت چابک سوار من تیری است
که هست خانه زین، خانه کمان او را
ملایمت سپر و جوشن ضعیفان است
ز زخم تیغ خطر نیست خامه مو را
اگر نه رتبه نظم است، از چه رو صائب
مقام بر سر چشم است بیت ابرو را؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس است تیغ تغافل من بلاجو را
مکن به خون من آلوده تیغ ابرو را
هوش مصنوعی: کافی‌ست که با بی‌توجهی‌ام به کسی آسیب بزنم؛ خواهش می‌کنم تو هم با نگاه نیش‌دار و چشمان زیبات، مرا به دردسر نینداز.
کجاست جاذبه طالع سلیمانی؟
که آورد به سرای من آن پریرو را
هوش مصنوعی: کجا است آن نیرو و شانس که باعث شد آن معشوق زیبا به خانه من بیاید؟
چو داغ لاله به خون کعبه غوطه زد آن روز
که غمزه تو کمر بست تیغ ابرو را
هوش مصنوعی: در روزی که پرچم عشق تو به میدان آمد و تیغ ابرویت را به کمر بست، داغ لاله با خون کعبه آغشته شد.
کناره کردن مجنون ز خلق، تعلیمی است
که می توان به نگه رام کرد آهو را
هوش مصنوعی: کناره‌گیری و دوری مجنون از مردم، درواقع آموزشی است که می‌توان به وسیله آن، آهو را که نمادی از لطافت و زیبایی است، رام کرد.
کسی سرآمد گلزار غنچه خسبان است
که بشکند سرش از بار درد، زانو را
هوش مصنوعی: فردی که در میان گل‌ها و زیبایی‌ها به اوج رسیده، کسی است که اگر به خاطر درد و مشکلات بیافتد، هرگز زانو نمی‌زند.
نهال قامت چابک سوار من تیری است
که هست خانه زین، خانه کمان او را
هوش مصنوعی: قد بلند و لاغر سوار من مانند یک تیر است که در زین و کمان جا دارد.
ملایمت سپر و جوشن ضعیفان است
ز زخم تیغ خطر نیست خامه مو را
هوش مصنوعی: نرمی و ملایمت، همچون سپر و زره‌ای برای افراد ضعیف است. این افراد با وجود آسیب‌پذیری‌شان، از خطرات و زخم‌ها در امان‌اند.
اگر نه رتبه نظم است، از چه رو صائب
مقام بر سر چشم است بیت ابرو را؟
هوش مصنوعی: اگر نظم و شاعری وجود نداشت، چرا این شعر زیبا و باارزش بر سر چشم‌هایمان است و این ابرو را می‌آراید؟