غزل شمارهٔ ۶۴۴۸
بوسه ریزد گاه حرف از لعل شکربار او
جنگ باشد گوش و لب را بر سر گفتار او
پاک می سازد ز دین و دل بساط خاک را
بر زمین دامن کشد چون سرو خوش رفتار او
دیده خورشید عالمتاب با آن خیرگی
چشم قربانی شود از حیرت دیدار او
جای گل در دیده بلبل نمی گیرد گلاب
تشنه برگردد ز کوثر تشنه دیدار او
می خورد چون آب خون خلق را در خواب ناز
تشنه خون است از بس نرگس خونخوار او
برنمی دارد سر از بالین حیرت تا به حشر
هر که را افتد نظر بر نرگس بیمار او
هر نظربازی ز رویش نسخه ای دارد جدا
بس که می گردد به رنگی هر زمان رخسار او
گوهر از گرد یتیمی خاک بر سر میکند
در دل دریا ز رشک لعل گوهربار او
گرچه از مستی سخن بی پرده گوید، میشود
نامه سربسته از شیرینی گفتار او
آب می گردد به چشم صورت دیوارها
تا چه با چشم نظربازان کند رخسار او
تا چه باشد حسن گل صائب که از زیبندگی
ریشه در دل می دواند همچو مژگان خار او
غزل شمارهٔ ۶۴۴۷: دیده روشن می شود از خط عنبر یار اوغزل شمارهٔ ۶۴۴۹: عشق سلطان و زمین میدان، فلک چوگان در او
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوسه ریزد گاه حرف از لعل شکربار او
جنگ باشد گوش و لب را بر سر گفتار او
هوش مصنوعی: گاهی که او از شیرینی کلامش صحبت میکند، بوسههایی به لبانم میزند و این باعث میشود که درگیری بین گوش و لب ایجاد شود، چون هر دو نسبت به حرفهای او حساساند.
پاک می سازد ز دین و دل بساط خاک را
بر زمین دامن کشد چون سرو خوش رفتار او
هوش مصنوعی: او با رفتار نیک و دلنشین خود، آلودگیها و ناپاکیها را از دین و دل میزداید و مانند درخت سروی که با زیبایی و سربلندی در کنار زمین ایستاده، دامن خود را از خاک برمیدارد.
دیده خورشید عالمتاب با آن خیرگی
چشم قربانی شود از حیرت دیدار او
هوش مصنوعی: چشم خورشید که روشنایی بیشتری دارد، از حیرت دیدن او، به مانند قربانیای در میآید که در برابر نور او حیران و ساکت شده است.
جای گل در دیده بلبل نمی گیرد گلاب
تشنه برگردد ز کوثر تشنه دیدار او
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر عشقش به گل، نمیتواند زیبایی گل را در چشمانش نادیده بگیرد. حتی اگر گل در حال حاضر در دسترس نباشد، بلبل همچنان به دنبال ملاقات با معشوقش است و دلش برای او تنگ شده است؛ مانند تشنهای که به آب کوثر فکر میکند.
می خورد چون آب خون خلق را در خواب ناز
تشنه خون است از بس نرگس خونخوار او
هوش مصنوعی: او مانند آبی که در خواب مینوشد، به خون مردم میچرد. از شدت عطشی که دارد، نرگس خونخوارش بسیار تشنه است.
برنمی دارد سر از بالین حیرت تا به حشر
هر که را افتد نظر بر نرگس بیمار او
هوش مصنوعی: هر کسی که به چشمان زیبا و بیمار نرگس او نگاه کند، تا روز قیامت نمیتواند از حیرت و شگفتی خود رها شود.
هر نظربازی ز رویش نسخه ای دارد جدا
بس که می گردد به رنگی هر زمان رخسار او
هوش مصنوعی: هر عاشق و دلداده ای از زیبایی او الگویی خاص دارد. او آنقدر جذاب و زیباست که چهره اش در هر زمان به رنگ و حالتی متفاوت درمی آید.
گوهر از گرد یتیمی خاک بر سر میکند
در دل دریا ز رشک لعل گوهربار او
هوش مصنوعی: گوهر از گرد یتیمی خاک بر سر میگذارد و در دل دریا به خاطر زیبایی لعل گوهربار او حسادت میکند.
گرچه از مستی سخن بی پرده گوید، میشود
نامه سربسته از شیرینی گفتار او
هوش مصنوعی: اگرچه او در حالت مستی بیپروا سخن میگوید، اما صحبتهایش به قدری شیرین و جذاب است که مانند یک نامه محرمانه باقی میماند.
آب می گردد به چشم صورت دیوارها
تا چه با چشم نظربازان کند رخسار او
هوش مصنوعی: آب به چشم روی دیوارها میچرخد تا ببیند چهره او چه تاثیری بر نظر بینندگان میگذارد.
تا چه باشد حسن گل صائب که از زیبندگی
ریشه در دل می دواند همچو مژگان خار او
هوش مصنوعی: حسن گل صائب به قدری زیباست که زیباییاش ریشه در دلها میزند، مانند مژگانی که خار را لمس میکند.