غزل شمارهٔ ۶۴۳۱
هر چند به ظاهر چون روان در بدنم من
چون معنی بیگانه غریب وطنم من
با یوسف اگر در ته یک پیرهنم من
از شرم همان ساکن بیت الحزنم من
در ظاهر اگر در تن خاکی است قرارم
چون معنی بیگانه غریب وطنم بود
روی سخن من به کسی نیست جز از خود
با آینه چون طوطی اگر در سخنم من
در وقت خوش من نرسد دیده بدبین
پوشیده تر از خلوت در انجمنم من
چون شانه ز دوری است همان سینه من چاک
هر چند در آن زلف شکن بر شکنم من
دارم به می ناب درین میکده امید
چون کوزه سربسته اگر بی دهنم من
هر چند که شبنم به سبکروحی من نیست
چون سبزه بیگانه گران بر چمنم من
صائب چو گل از جبهه واکرده درین باغ
محشور به صد خار ز خلق حسنم من
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر چند به ظاهر چون روان در بدنم من
چون معنی بیگانه غریب وطنم من
هوش مصنوعی: هرچند که من به لحاظ ظاهری مانند یک فرد زنده و در بدن هستم، اما از نظر معنوی و احساسی حس میکنم که غریب و بیگانهای هستم که به سرزمینی ناآشنا تعلق دارم.
با یوسف اگر در ته یک پیرهنم من
از شرم همان ساکن بیت الحزنم من
هوش مصنوعی: اگر من در یک پیراهن با یوسف باشم، به خاطر شرم و خجالت، مانند کسی که در بیت الحزن (محل اندوه) است، احساس میکنم.
در ظاهر اگر در تن خاکی است قرارم
چون معنی بیگانه غریب وطنم بود
هوش مصنوعی: اگرچه در این بدن مادی و دنیوی زندگی میکنم، اما در عمق وجودم احساس میکنم که خانهام جای دیگری است و هویت واقعیام به نوعی بیگانه و دور از این دنیاست.
روی سخن من به کسی نیست جز از خود
با آینه چون طوطی اگر در سخنم من
هوش مصنوعی: من سخن خود را با کسی جز خودم در آینه نمیزنم، مثل طوطی که فقط حرفهایی که میشنود را تکرار میکند.
در وقت خوش من نرسد دیده بدبین
پوشیده تر از خلوت در انجمنم من
هوش مصنوعی: در زمان شادی و خوشحالی من، چشمهای بدبین نمیتوانند به من نزدیک شوند؛ زیرا خود را بیشتر از آنچه که در جمع هستم، پنهان نگه میدارم.
چون شانه ز دوری است همان سینه من چاک
هر چند در آن زلف شکن بر شکنم من
هوش مصنوعی: وقتی که از دوری معشوق فکر میکنم، سینهام پاره میشود، هرچند که خودم در آن زلف پیچیده و زیبا غرق شوم.
دارم به می ناب درین میکده امید
چون کوزه سربسته اگر بی دهنم من
هوش مصنوعی: من در این میخانه به شراب ناب امیدوارم، مانند کوزهای که دهانهاش بسته است و نمیتواند چیزی را بیرون بریزد.
هر چند که شبنم به سبکروحی من نیست
چون سبزه بیگانه گران بر چمنم من
هوش مصنوعی: هرچند که شبنم به لطافت روح من نیست، اما مانند سبزهای بیگانه که بر چمن من سنگینی میکند.
صائب چو گل از جبهه واکرده درین باغ
محشور به صد خار ز خلق حسنم من
هوش مصنوعی: من مانند گلی هستم که در این باغ شلوغ به خاطر زیباییام، دچار زخمهای بسیاری از مردم شدهام.