گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۲۹

ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
با مردم دیوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تیر قضا را سپری کن
کردی سفر دور بسی سود نبخشید
یک بار هم از خود سفر مختصری کن
با آب و زمین عذر ز دهقان نپذیرند
تقصیر مکن دانه خود را شجری کن
از قیمت گوهر خبری نیست صدف را
گنجینه خود عرض به صاحب نظری کن
در هیچ زمین نیست که فیضی نبود فرش
چون پرتو خورشید به هر جا گذری کن
زر را به زر آن کس که دهد اهل تمیزست
نقد دل و جان صرف بت سیمبری کن
چن رشته دو تا شد ز گسستن شود ایمن
پیوند دل زار به موی کمری کن
کمتر نتوان بود به همت ز نگینی
هر کار که نامی است به نام دگری کن
در دایره بی خبران است خبرها
تحقیق خبر از دل هر بی خبری کن
سیرت نکند جلوه در آیینه فولاد
زنهار در آیینه زانو نظری کن
در پرده دل گر همه یک قطره خون است
چون آبله صرف قدم نیشتری کن
ای چرخ ازین بیش مده جلوه خورشید
این داغ جهانسوز به کار جگری کن
این آن غزل و الهی ماست که فرمود
رو داغ به جانی نه و خون در جگری کن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
خود را به دو پیمانه جهان دگری کن
هوش مصنوعی: ای دل، به خرابات برو و حقیقت را تجربه کن، و خود را به دو پیمانه از دنیاهای متفاوت مشغول کن.
با مردم دیوانه قلم را نبود کار
از داغ جنون تیر قضا را سپری کن
هوش مصنوعی: با آدم‌های دیوانه، قلم کار نمی‌کند؛ باید از شدت ناراحتی و درد، خود را از تیر تقدیر محافظت کنی.
کردی سفر دور بسی سود نبخشید
یک بار هم از خود سفر مختصری کن
هوش مصنوعی: سفرهای طولانی ممکن است سودی نداشته باشد، بنابراین بهتر است برای یک بار هم که شده، سفری کوتاه به خودت اختصاص دهی.
با آب و زمین عذر ز دهقان نپذیرند
تقصیر مکن دانه خود را شجری کن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هیچ چیز نمی‌تواند از یک کشاورز عذرخواهی کند، چرا که اگر او در کشت دانه‌اش کوتاهی کند، نمی‌تواند بهانه‌ای بیاورد. بنابراین، لازم است که خود را به عنوان یک درخت درآورد و مسئولیت کار خود را بپذیرد.
از قیمت گوهر خبری نیست صدف را
گنجینه خود عرض به صاحب نظری کن
هوش مصنوعی: صدف از ارزش گوهر خود خبری ندارد، اما بهتر است گنجینه‌اش را به کسی که در این زمینه دانا است، نشان دهد.
در هیچ زمین نیست که فیضی نبود فرش
چون پرتو خورشید به هر جا گذری کن
هوش مصنوعی: در هیچ مکانی نیست که نعمت و خوشی وجود نداشته باشد، مثل اینکه نور خورشید در هر جا پخش می‌شود.
زر را به زر آن کس که دهد اهل تمیزست
نقد دل و جان صرف بت سیمبری کن
هوش مصنوعی: آنکس که به زر و زیور آگاه باشد و ارزش آن را بشناسد، می‌تواند با دقت و آگاهی از دل و جان خود برای عشق و زیبایی صرف کند.
چن رشته دو تا شد ز گسستن شود ایمن
پیوند دل زار به موی کمری کن
هوش مصنوعی: اگر چند بند و پیوندی در هم گسسته شود، دل زار می‌تواند از این جدایی بی‌خطر بماند، پس برای محافظت از دل شکست‌خورده، باید آن را به زنجیری از موی کمری پیوند زد.
کمتر نتوان بود به همت ز نگینی
هر کار که نامی است به نام دگری کن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به چیزی دست یابی، باید تلاش و همت بیشتری به خرج دهی، چرا که هر کاری که به نام دیگری است، کمتر از آن چیزی است که خودت برای دستیابی به آن تلاش کنی.
در دایره بی خبران است خبرها
تحقیق خبر از دل هر بی خبری کن
هوش مصنوعی: در میان بی‌خبران، خبرها وجود دارد؛ برای پی بردن به حقیقت خبر، باید از دل هر بی‌خبر تحقیق کنیم.
سیرت نکند جلوه در آیینه فولاد
زنهار در آیینه زانو نظری کن
هوش مصنوعی: چهره و باطن خود را نشان نده، چون آینه‌های فولادی نمی‌توانند به خوبی انعکاس دهند. بهتر است در آینه‌ی زانو به خود نگاهی بینداز.
در پرده دل گر همه یک قطره خون است
چون آبله صرف قدم نیشتری کن
هوش مصنوعی: اگر در دل همه احساسات و دردها فقط به اندازه یک قطره خون باشد، پس بی‌دلیل است که بخواهی بر روی این احساسات پا بگذاری و آن‌ها را نادیده بگیری.
ای چرخ ازین بیش مده جلوه خورشید
این داغ جهانسوز به کار جگری کن
هوش مصنوعی: ای چرخ فلک، دیگر به ما این آفتاب داغ را نشان نده. این داغی که بر دل ما نشسته، باید به کاری برای جگر سوخته تبدیل شود.
این آن غزل و الهی ماست که فرمود
رو داغ به جانی نه و خون در جگری کن
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و درد ناشی از عشق و فراق اشاره دارد. گفته می‌شود که معشوق، در زمان جدایی، قلب را جریحه‌دار و پر درد می‌کند. عشق پرشور باید در درون انسان باقی بماند و در عین حال، بر درد و رنج‌های ناشی از آن غلبه کند. این قلمرو احساسات مانند شعله‌ای است که هرگز خاموش نمی‌شود، حتی با وجود زخم‌های عاطفی.