غزل شمارهٔ ۶۴۱۱
در انتهای کار خود از ابتدا ببین
زان پیشتر که خاک شوی زیر پا ببین
خودبین کجا، وصال حیات ابد کجا؟
آیینه را به سنگ زن آب بقا ببین
نتوان ز پشت آینه روی مراد دید
برتاب روز ز عالم فانی، لقا ببین
گردون دهان شیر ز خوی پلنگ توست
با کاینات صلح کن آنگه صفا ببین
از آشنا همین سخنی را شنیده ای
بیگانه شو ز هر دو جهان آشنا ببین
خود را چو برگ کاه سبک کن ز هر چه هست
آنگه کمند جاذبه کهربا ببین
نتوان مرا به دیده خودبین تمام دید
خود را برون در بگذار و مرا ببین
بیماری طمع دو جهان را گرفته است
دستی ببر به کیسه خالی، گدا ببین
خشک است آب در نظر زاهدان خشک
چون ما درآ به عالم آب و هوا ببین
حج پیاده را به نظر می توان خرید
گاهی به زیر پای خود ای بی وفا ببین
زان فارغی ز ما که نداری ز خود خبر
یک ره درآ به دیده ما، خویش را ببین
گر نیست باورت که دل از ما گرفته ای
در روزنامه سر زلف دو تا ببین
از اضطراب تشنه دیدار غافلی
یک دم برون ز خانه میا کربلا ببین
صائب یکی ز حلقه به گوشان زلف توست
یک بار هم به جانب آن مبتلا ببین
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در انتهای کار خود از ابتدا ببین
زان پیشتر که خاک شوی زیر پا ببین
هوش مصنوعی: در پایان کار خود به آغاز آن نگاه کن؛ پیش از اینکه به زمین بیفتی و فراموش شوی.
خودبین کجا، وصال حیات ابد کجا؟
آیینه را به سنگ زن آب بقا ببین
هوش مصنوعی: خودبینان و کسانی که فقط به خود مینگرند، نمیتوانند به لذت واقعی و پیوسته زندگی دست یابند. در واقع، برای درک حقیقت و ماندگاری، باید ویژگیهای ظاهری را کنار گذاشت و به بازتابهای عمیقتری نگاه کرد، مانند این که چطور میتوان آب زندگی را در آینهای شفاف دید که در واقع همان سنگ است.
نتوان ز پشت آینه روی مراد دید
برتاب روز ز عالم فانی، لقا ببین
هوش مصنوعی: نمیتوان از پشت آینه به آرزوها نگریست، بلکه باید در روشنایی روز و در این دنیای فانی، با ملاقات واقعی مواجه شد.
گردون دهان شیر ز خوی پلنگ توست
با کاینات صلح کن آنگه صفا ببین
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر خوی وحشی و سرسختی تو مانند دهان شیر است. برای رسیدن به آرامش و صفا، باید با جهان و آنچه در آن است، صلح و سازش برقرار کنی.
از آشنا همین سخنی را شنیده ای
بیگانه شو ز هر دو جهان آشنا ببین
هوش مصنوعی: از یک آشنا شنیدهای که از هر دو جهان دوری کن و به نزدیکان بیگانه نگاه کن.
خود را چو برگ کاه سبک کن ز هر چه هست
آنگه کمند جاذبه کهربا ببین
هوش مصنوعی: برای سبک شدن، باید خود را از هر چیز آزاد کنی؛ سپس میتوانی قدرت جذب را که مثل کهربا است، مشاهده کنی.
نتوان مرا به دیده خودبین تمام دید
خود را برون در بگذار و مرا ببین
هوش مصنوعی: من را به چشم خودت کامل نتوانستی ببینی، پس دیدگاه خودت را کنار بگذار و فقط من را ببین.
بیماری طمع دو جهان را گرفته است
دستی ببر به کیسه خالی، گدا ببین
هوش مصنوعی: طمع و حرص به مانند بیماری، انسان را درگیر کرده است. برای اینکه متوجه این وضعیت شوی، نگاهی به زندگی کسانی بینداز که هیچ چیز ندارند و در عین حال همچنان در انتظار دستیابی به بیشتر هستند.
خشک است آب در نظر زاهدان خشک
چون ما درآ به عالم آب و هوا ببین
هوش مصنوعی: آب در چشم زاهدان خشک و بیروح به نظر میرسد؛ اما اگر به دنیای واقعی و پر از رنگ و زندگی نگاه کنیم، چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد.
حج پیاده را به نظر می توان خرید
گاهی به زیر پای خود ای بی وفا ببین
هوش مصنوعی: گاهی میتوان به راحتی به معنای سفر روحانی و معنوی رسید، اما بیوفایی و بیتوجهی به این معناست که ممکن است همین لحظات را زیر پا بگذاری و آنها را نادیده بگیری.
زان فارغی ز ما که نداری ز خود خبر
یک ره درآ به دیده ما، خویش را ببین
هوش مصنوعی: از آن بیخبری از ما که خود را نمیشناسی، یک بار به چشم ما نگاهی بینداز و خودت را ببین.
گر نیست باورت که دل از ما گرفته ای
در روزنامه سر زلف دو تا ببین
هوش مصنوعی: اگر به این موضوع اعتقاد نداری که دل ما را شکستهای، به یک روزنامه مراجعه کن و ببین چگونه به زیباییهای چهرهات اشاره شده است.
از اضطراب تشنه دیدار غافلی
یک دم برون ز خانه میا کربلا ببین
هوش مصنوعی: از نگرانی و بیتابی به خاطر دیدن کسی غافل مشو، لحظهای از خانه خارج نشو که کربلا را تماشا کنی.
صائب یکی ز حلقه به گوشان زلف توست
یک بار هم به جانب آن مبتلا ببین
هوش مصنوعی: صائب میگوید که او یکی از کسانی است که تحت تأثیر زیبایی و جذابیت زلف تو قرار گرفته است. او از تو میخواهد تا یک بار هم به آن دلبستگی و عشق نگاه کنی و متوجه حال و روز او شوی.
حاشیه ها
1400/09/30 23:11
حمیدرضا م
سلام. در بیت سوم، « برتاب رو..... » نباید باشه؟