گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۰۳

شد خشک از گشودن لب آبروی من
آخر چو غنچه جام تهی شد سبوی من
خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم
داغ است عشق از دل بی آرزوی من
خون مشک در پیاله من خود به خود نشد
چون نافه شد سفید درین کار موی من
از تشنگی ز بس که شدم خشک چون سبو
تنگ از فشار دست نگردد گلوی من
در لعل آبدار ز برگشته طالعی
باشد همان چو نقش نگین خشک، جوی من
تا سر کشیده ام به گریبان خامشی
از خود چو غنچه باده برآرد سبوی من
گردد مرا گره چو صدف در دل از غرور
گوهر دهند اگر عوض آبروی من
صائب ز بس که درد مرا در میان گرفت
بیچاره شد ز چاره من چاره جوی من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد خشک از گشودن لب آبروی من
آخر چو غنچه جام تهی شد سبوی من
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه لبانم را باز کردم، آبرویم خشک شد. در نهایت، مانند یک غنچه، ظرف وجودم خالی و تهی گردید.
خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم
داغ است عشق از دل بی آرزوی من
هوش مصنوعی: خون کریم از مهمانی که سیر شده، می‌ریزد؛ چون چشم‌هایش به عشق داغ است و دل من آرزویی ندارد.
خون مشک در پیاله من خود به خود نشد
چون نافه شد سفید درین کار موی من
هوش مصنوعی: خون مشک در پیاله من به صورت طبیعی خودبه‌خود نبود، بلکه مانند نخی که به رنگ سفید درآمده، موهای من هم در این موضوع تأثیرگذار شدند.
از تشنگی ز بس که شدم خشک چون سبو
تنگ از فشار دست نگردد گلوی من
هوش مصنوعی: به دلیل عطش زیاد، مثلاً مانند ظرفی که خشک و تنگ شده است، گلوی من از شدت فشار دیگر نمی‌تواند چیزی را بپذیرد.
در لعل آبدار ز برگشته طالعی
باشد همان چو نقش نگین خشک، جوی من
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و جذابیت اشاره می‌کند، به خصوص به زیبایی ظاهری یک گوهر یا جواهر. او می‌گوید که گاهی اوقات جذابیت یک چیز به خاطر تقدیر و سرنوشت آن است، مشابه با زیبایی یک نگین که به خاطر وضعیت خود جلوه‌گر است. این تصویر به ما می‌فهماند که عشق و جذابیت نیز ممکن است به سرنوشت وابسته باشند و گاهی اوقات، این جذابیت به سادگی وجود ندارد، بلکه به موقعیت و شرایط خاصی بستگی دارد.
تا سر کشیده ام به گریبان خامشی
از خود چو غنچه باده برآرد سبوی من
هوش مصنوعی: وقتی به آرامش و سکوت خود می‌نگرم، در درونم احساساتی مانند غنچه‌ای که آماده شکفتن است، جوش و خروش می‌کند و این احساسات مانند باده‌ای در ظرف من هستند.
گردد مرا گره چو صدف در دل از غرور
گوهر دهند اگر عوض آبروی من
هوش مصنوعی: اگر غرور باعث شود که من به مانند صدفی در خودم گره بخورم، حتی اگر به من جواهرات ارزشمندی هم بدهند، حاضر نیستم آبرویم را عوض کنم.
صائب ز بس که درد مرا در میان گرفت
بیچاره شد ز چاره من چاره جوی من
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه درد من او را خیلی درگیر کرده، او در جستجوی چاره‌ای برای من به حال خود می‌افتد و بیچاره می‌شود.