گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۰۱

گمراه شد ز غفلت من رهنمای من
گردید میل چشم عصاکش عصای من
پیدا نشد کسی که به فریاد من رسد
در شیشه ماند باده مردآزمای من
از دست خود بود چو سبو متکا مرا
پهلوی خشک خویش بود بوریای من
تا سر کشیده ام به گریبان بی خودی
چون پای خم به گنج فرورفته پای من
همصحبت خسیس کند نفس را خسیس
پهلو تهی ز کاه کند کهربای من
از بس گداخته است مرا داغ تشنگی
موج سراب سلسله گردد به پای من
هر بی جگر به من نتواند طرف شدن
برخاستن بود ز سر جان لوای من
آسوده تر ز دیده قربانیان شده است
از ترک آرزو دل بی مدعای من
چون آتش است در شب تاریک رهنما
گم گشتگان بادیه را نقش پای من
خاک مرا به اشک ندامت سرشته اند
با چشم سازگار بود توتیای من
صائب به غیر سیه پرجوش عشق نیست
امروز ساغری که شود غم زدای من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گمراه شد ز غفلت من رهنمای من
گردید میل چشم عصاکش عصای من
هوش مصنوعی: به دلیل غفلتم، راهنمای من به انحراف رفت و دلخواه من به دلیلی به چشمانم تبدیل شده و عصای من هم به راهنمای من بدل گشته است.
پیدا نشد کسی که به فریاد من رسد
در شیشه ماند باده مردآزمای من
هوش مصنوعی: هیچ کس پیدا نشد که به کمک من بیاید، در حالی که شراب شجاعت من در دل شیشه حبس شده است.
از دست خود بود چو سبو متکا مرا
پهلوی خشک خویش بود بوریای من
هوش مصنوعی: وقتی که سبو از دستم افتاد، در کنار خودم، در نزدیکی بدنم، جای خالی و حسرت را احساس کردم.
تا سر کشیده ام به گریبان بی خودی
چون پای خم به گنج فرورفته پای من
هوش مصنوعی: هر بار که به گریبان خود نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که همچون پای خمیده‌ای هستم که به گنجی پنهان فرو رفته‌ام، در حالی که بی‌دلیل و بی‌هدف اینجا هستم.
همصحبت خسیس کند نفس را خسیس
پهلو تهی ز کاه کند کهربای من
هوش مصنوعی: دوستی با انسان‌های بخیل باعث می‌شود که خود انسان نیز بخیل شود. در اینجا شاعر به این اشاره می‌کند که وقتی کنار چنین افرادی باشی، حتی کمبودها و بی‌پولی خود را هم نمی‌توانی بپذیری و به نوعی در زندگی‌ات دچار فقر روحی و مالی می‌شوی.
از بس گداخته است مرا داغ تشنگی
موج سراب سلسله گردد به پای من
هوش مصنوعی: به خاطر شدت عطش و دردی که احساس می‌کنم، گویی گرمای این تشنگی باعث شده است تا مانند امواج سراب، چیزی از جذابیت و نتایج واقعی را در دسترس نداشته باشم.
هر بی جگر به من نتواند طرف شدن
برخاستن بود ز سر جان لوای من
هوش مصنوعی: هیچ شخصی که دل و جرأتی نداشته باشد نمی‌تواند با من مواجه شود، زیرا برخواستن و ایستادگی در برابر من نیاز به روحی قوی و جان پر از عزم دارد.
آسوده تر ز دیده قربانیان شده است
از ترک آرزو دل بی مدعای من
هوش مصنوعی: دل بی‌ادعای من حالا آرام‌تر از قربانیانی است که در انتظار برآورده شدن آرزوهایشان هستند.
چون آتش است در شب تاریک رهنما
گم گشتگان بادیه را نقش پای من
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که مانند شعله آتش در شب تاریک، نشانه‌ای برای راهنمایی کسانی است که در جستجوی راه خود هستند. ردپای من به آن‌ها کمک می‌کند تا گمراه نشوند و راه درست را پیدا کنند.
خاک مرا به اشک ندامت سرشته اند
با چشم سازگار بود توتیای من
هوش مصنوعی: خاک وجود من از اشک‌های پشیمانی ساخته شده است و فقط چشم من با این حالت سازگار است.
صائب به غیر سیه پرجوش عشق نیست
امروز ساغری که شود غم زدای من
هوش مصنوعی: امروز هیچ نوشیدنی‌ای نمی‌تواند غم مرا از بین ببرد مگر اینکه عشق سیاه و پرشور را تجربه کنم.