غزل شمارهٔ ۶۴۰۰
در روز حشر سایه کوه گناه من
گردید از آفتاب قیامت پناه من
اندیشه از شکست ندارم که همچو موج
افزوده می شود ز شکستن سپاه من
گر ماه و آفتاب شود هر ستاره ای
روشن نمی شود شب بخت سیاه من
سوزد به ناتوانی من دل غنیم را
دود از نهاد برق برآرد گیاه من
نبود به ناز بالش مردم مرا نیاز
کز دست خود بود چو سبو تکیه گاه من
بر باد داد خرمن عمر من و هنوز
ساکن نمی شود نفس عمر کاه من
در چشمخانه بر در و دیوار می تند
از دورباش ناز تو تار نگاه من
کم نیست فیض گردش تسبیح من ز جام
مخمور مست می رود از خانقاه من
در وادیی که خلق نظر بسته می روند
باریک تر ز موی میان است راه من
هر چند می کشم می گلرنگ در لباس
گل می کند چو غنچه ز طرف کلاه من
در تنگنای سینه ازان خوی آتشین
چون موی زنگیان شده پیچیده آه من
چون شمع پیش پای نسیم اوفتاده ام
دست حمایت که شود تا پناه من
هر چند از حجاب ندارم زبان عذر
صائب بس است خجلت من عذرخواه من
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در روز حشر سایه کوه گناه من
گردید از آفتاب قیامت پناه من
هوش مصنوعی: در روز قیامت، گناهانم مانند سایهای بزرگ بر من مسلط خواهد شد و به خاطر شدت آفتاب آن روز، تنها پناه من کوه گناهانم خواهد بود.
اندیشه از شکست ندارم که همچو موج
افزوده می شود ز شکستن سپاه من
هوش مصنوعی: من نگران شکست نیستم، زیرا مانند امواج دریا که از شکست خود قویتر میشوند، فکرهای من نیز پس از هر شکست تقویت میشوند.
گر ماه و آفتاب شود هر ستاره ای
روشن نمی شود شب بخت سیاه من
هوش مصنوعی: اگرچه ماه و خورشید هر ستارهای را روشن کنند، اما شب تاریک بخت من همچنان روشن نمیشود.
سوزد به ناتوانی من دل غنیم را
دود از نهاد برق برآرد گیاه من
هوش مصنوعی: دل غنیم به خاطر ناتوانیام میسوزد و گیاه من در اثر نور برق، دود از خود بیرون میآورد.
نبود به ناز بالش مردم مرا نیاز
کز دست خود بود چو سبو تکیه گاه من
هوش مصنوعی: من به خاطر ناز و محبت مردم به آرامش نیاز ندارم، زیرا تکیهگاه من آنچنان است که از دست خودم بهدست آمده است.
بر باد داد خرمن عمر من و هنوز
ساکن نمی شود نفس عمر کاه من
هوش مصنوعی: عمر من مانند خوشههای گندم در باد پراکنده شده است و هنوز هم نفس زندگیام به آرامش نمیرسد.
در چشمخانه بر در و دیوار می تند
از دورباش ناز تو تار نگاه من
هوش مصنوعی: در چشمم، عشق تو با شدت به دیوار و در میزند و با وجود فاصله، زیبایی و ناز چشمان تو در نگاه من تار و پود وجودم را میسازد.
کم نیست فیض گردش تسبیح من ز جام
مخمور مست می رود از خانقاه من
هوش مصنوعی: گوشهای از تصوف و رازهای معنوی را توصیف میکند. در اینجا، بیانگر آن است که نعمت و بهرهی الهی از طواف ذکر و تسبیح او کم نیست، همانطور که شراب مستکننده از میخانههای او بهسوی دیگران میریزد. در واقع، او به اشتراکگذاری نور و معنویت خود با دیگران اشاره دارد.
در وادیی که خلق نظر بسته می روند
باریک تر ز موی میان است راه من
هوش مصنوعی: در جایی که مردم به راههای مشخص و معمولی میروند، راه من بسیار دشوارتر و حساستر است، شاید به اندازهی یک تار موی باریک.
هر چند می کشم می گلرنگ در لباس
گل می کند چو غنچه ز طرف کلاه من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من در لباس زیبای خود گلهای رنگارنگ را به دوش میکشم، گل میکند و مانند غنچهای از زیر کلاه من بیرون میآید.
در تنگنای سینه ازان خوی آتشین
چون موی زنگیان شده پیچیده آه من
هوش مصنوعی: در سینهام که تنگ و تنگ است، به خاطر آن خوی آتشین، آهم مانند موی زنگیان پیچیده و گرهخورده شده است.
چون شمع پیش پای نسیم اوفتاده ام
دست حمایت که شود تا پناه من
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در برابر نسیم به زمین افتادهام و به دنبال حمایتی هستم تا پناهم شود.
هر چند از حجاب ندارم زبان عذر
صائب بس است خجلت من عذرخواه من
هوش مصنوعی: هرچند که زبانم قادر به بیان عذر من نیست، اما همین که از خجالت احساس شرمندگی میکنم، خود دلیلی برای عذرخواهی من است.