گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴۰

چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟
ستاره نقطه سهوست صبح روشن را
همیشه تهمت نظاره می کشد عاشق
ز آفتاب خبر نیست چشم روزن را
فغان که خار علایق ز تیزدستی ها
امان نداد که سازیم جمع دامن را
گره به جبهه میفکن که رشته هموار
به قطع راه بود تازیانه سوزن را
زبان پاک بود لازم دل روشن
که برگ از ید بیضاست نخل ایمن را
گشاده دار دل و دست را که لنگر سنگ
ازین دو شیوه شود بادبان فلاخن را
چو ماه نو، قد خم گشته بر سپهر وجود
اشاره ای است که آماده باش رفتن را
ز جمع دانه که خواهد نصیب خاک شدن
مساز تنگ به خود همچو مور مسکن را
کنون که قوت بازوی رستمی داری
برآر از چه بیژن روان روشن را
غبار دیده جان است پیکرت صائب
به آه زیر و زبر ساز، خانه تن را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟
ستاره نقطه سهوست صبح روشن را
هوش مصنوعی: چرا به لکه‌ای روی آن سفیدی گردن نیاز است؟ مانند اینکه یک ستاره در صبح روشن نقطه‌ای از نادانی باشد.
همیشه تهمت نظاره می کشد عاشق
ز آفتاب خبر نیست چشم روزن را
هوش مصنوعی: عاشق همیشه در معرض تهمت‌ها و قضاوت‌های دیگران است، اما از زیبایی و روشنی عشق خود غافل است و توجهی به نگاه‌های منفی ندارد.
فغان که خار علایق ز تیزدستی ها
امان نداد که سازیم جمع دامن را
هوش مصنوعی: آه، که مشکلات و وابستگی‌ها به سرعت و شدت، اجازه نداده‌اند که ما بتوانیم دامن خود را جمع کنیم و به آرامش برسیم.
گره به جبهه میفکن که رشته هموار
به قطع راه بود تازیانه سوزن را
هوش مصنوعی: بهتر است که در کارها به سادگی و بدون ایجاد مشکل عمل کنیم، زیرا هرگونه مانع و پیچیدگی می‌تواند به مشکل‌ساز شود و مسیر را دشوار کند.
زبان پاک بود لازم دل روشن
که برگ از ید بیضاست نخل ایمن را
هوش مصنوعی: برای داشتن دل روشن، باید زبان پاکی داشت، زیرا درخت نخل ایمنی، همچون برگی از دست بیضای موسى، به خوبی و پاکی نیاز دارد.
گشاده دار دل و دست را که لنگر سنگ
ازین دو شیوه شود بادبان فلاخن را
هوش مصنوعی: دل و دستانت را باز کن که با داشتن این دو می‌توانی در برابر سختی‌ها ایستادگی کنی و به موفقیت برسی.
چو ماه نو، قد خم گشته بر سپهر وجود
اشاره ای است که آماده باش رفتن را
هوش مصنوعی: ماه نو، به مانند شخصی که قدش خمیده شده، در آسمان وجود به ما یادآوری می‌کند که زمان رفتن و تغییر فرا رسیده است.
ز جمع دانه که خواهد نصیب خاک شدن
مساز تنگ به خود همچو مور مسکن را
هوش مصنوعی: از میان دانه‌ها، اگر می‌خواهی نصیب خاک شوی، خود را مانند مور، به تنگنا نیفکن و جا نکن.
کنون که قوت بازوی رستمی داری
برآر از چه بیژن روان روشن را
هوش مصنوعی: اکنون که قدرت و نیروی رستمی را داری، پس به خاطر چه از بیژن، این فرد روشن و باهوش، حمایت نمی‌کنی؟
غبار دیده جان است پیکرت صائب
به آه زیر و زبر ساز، خانه تن را
هوش مصنوعی: غم و اندوه در دل مثل گرد و غبار نشسته است و جسم من را تحت تاثیر قرار داده است. با ناله و آه، می‌خواهم این وضعیت را تغییر دهم و به جانم آرامش ببخشم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۴۰ به خوانش عندلیب