گنجور

غزل شمارهٔ ۶۴

سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را
کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست
هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را
حسن را خطِ غبارش بی‌نیاز از زلف کرد
احتیاجِ دام نبود خاکِ دامنگیر را
ریشهٔ نخلِ کهنسال از جوان افزون‌ترست
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
عقلِ دوراندیش بر ما راهِ روزی بسته است
ور‌نه هر انگشت پستانی است طفلِ شیر را
باد‌پیمایی است عاجز‌نالی آهن‌دِلان
نیست در دلها سرایت، نالهٔ زنجیر را
جوی شیر از قدرتِ فرهاد می‌بخشد خبر
می‌توان در زخم دیدن جوهرِ شمشیر را
کشورِ دیوانگی امروز معمور از من است
من بپا دارم بنای خانهٔ زنجیر را
خنده کز دل نیست چون سوفار، نتواند گشود
عقدهٔ پیکانِ زهرآلود از دل تیر را
می رسد آزارِ بدگوهر به نزدیکان فزون
نوبرِ زخم از نیامِ خود بود شمشیر را
در‌گذر از چشم‌بوسیدن که شد دور از کمان
تیر تا بوسید چشم حلقهٔ زهگیر را
در حرم هر کس گناهی کرد، حَدَّش می‌زنند
نگذراند عشق از همصحبتان تقصیر را
عالَمی را کُشت و دست و تیغِ او رنگین نشد
تیزیِ شمشیر، پاک از خون کند شمشیر را
سالها شد با گرفتاری بهم پیچیده‌ایم
چون کند آب‌ِ روان از خود جدا زنجیر را؟
عقل کامل می‌شود از گرم و سردِ روزگار
آب و آتش می‌کند صاحب‌برش شمشیر را
برنمی‌گردد براتِ قسمتِ حق، خون مخور
نیست ممکن باز‌گردیدن به پستان شیر را
نیست ممکن صائب از دل عقدهٔ غم وا‌شود
ناخنی تا هست در کف پنجهٔ تدبیر را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1395/01/07 09:04
محسن شفیعی

مصرع دوم بیت اول
کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را صحیح است
مطابق چاپ محمد قهرمان

1402/07/15 22:10
مزضیه اوجی

6-برنمی‌گردد براتِ قسمتِ حق، خون مخور

نیست ممکن باز‌گردیدن به پستان شیر را

برگشتن برات = نکول .پرداخت نشدن حواله و برات

این بیت جبر گرانه است

نگران روزی خود نباش که روزی تو مقدر است وهمانطور که شیر آماده در سینه مادر وقتی بیرون آمد به پستان بر نمی گردد برات و حواله تقدیراز پیش نوشته شده  است وتغییر نمی کند.

1402/07/15 22:10
مزضیه اوجی

15-عقل کامل می‌شود از گرم و سردِ روزگار

آب و آتش می‌کند صاحب‌برش شمشیر را

عقل آدمی با چشیدن سرد و گرم روزگار کامل می شود همانطور که قرار دادن شمشیر در حرارت زیاد و سرمای آب باعث تیزی و برندگی  و مقاومت آن می گردد.