غزل شمارهٔ ۶۳۹۷
دل می برد ز قند مکرر کلام من
نی می کند به ناخن شکر کلام من
در قطع ره ز جادو بود خضر بی نیاز
از راستی غنی است ز مسطر کلام من
در گفتگوی نازک من نیست کوتهی
از مد مانوی است رساتر کلام من
در یک نفس ز مصر به کنعان کند نزول
چون بوی یوسف است سبک پر کلام من
یک روز(ه) چون کبوتر بغداد می رود
از باختر به کشور خاور کلام من
از گوش پیشتر به دل مستمع رسد
از دلپذیریی که بود در کلام من
از خلق در حجاب سیاهی نهفته نیست
از آب زندگی است روانتر کلام من
صور قیامت است مرا کلک خوش صریر
دارد نمک ز شورش محشر کلام من
کاغذ حریف آتش سوزان نمی شود
دفتر کند ز بال سمندر کلام من
بر سنگ می زنند ز دلهای همچو سنگ
هر چند قیمتی است چو گوهر کلام من
از مدح و هجو و هزل و طمع شسته ام ورق
پند و نصیحت است سراسر کلام من
نسبت به فکرهای قدیدش مکن که هست
از تازگی چکیده کوثر کلام من
اندیشه اش ز ناخن یأجوج دخل نیست
باشد متین چو سد سکندر کلام من
چون مار پا به راه نهد کشته می شود
انگشت اعتراض منه بر کلام من
گردید خشک همچو صدف پوست بر تنم
تا گشت آبدار چو گوهر کلام من
یک نقطه خرده بین نتواند به سهو یافت
هر چند پیچ و تاب زند در کلام من
ای وامصیبتاه که شد خرج مردگان
چون حافظ مزار سراسر کلام من
صائب چو آفتاب ز دل تا نفس کشید
آفاق را گرفت سراسر کلام من
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل می برد ز قند مکرر کلام من
نی می کند به ناخن شکر کلام من
هوش مصنوعی: دل با سخنان شیرین و مکرر من به وجد میآید و مانند نی که شکر را میکشد، کلام من نیز دل را به خود جذب میکند.
در قطع ره ز جادو بود خضر بی نیاز
از راستی غنی است ز مسطر کلام من
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، کسی مانند خضر که از جادو و فریبهای دنیا بینیاز است، به حقیقت و راستی متکی است و برتری او از فهم عمیق کلام من ناشی میشود.
در گفتگوی نازک من نیست کوتهی
از مد مانوی است رساتر کلام من
هوش مصنوعی: در گفتوگوی لطیف من، کمعمق بودن وجود ندارد، بلکه سخن من از زمانهای واضحتر و صریحتر است.
در یک نفس ز مصر به کنعان کند نزول
چون بوی یوسف است سبک پر کلام من
هوش مصنوعی: در یک لحظه از مصر به کنعان میآید، مانند بوی یوسف که سبک و دلپذیر است. سخنان من نیز چنین احساس خوشایندی را منتقل میکنند.
یک روز(ه) چون کبوتر بغداد می رود
از باختر به کشور خاور کلام من
هوش مصنوعی: روزی همچون کبوتر بغداد که از سمت باختری به سرزمین شرقی پرواز میکند، سخنان من نیز به همین گونه حرکت خواهند کرد.
از گوش پیشتر به دل مستمع رسد
از دلپذیریی که بود در کلام من
هوش مصنوعی: پیام من با جذابیتی که در کلامم نهفته است، ابتدا از گوش شنونده به دل او مینشیند.
از خلق در حجاب سیاهی نهفته نیست
از آب زندگی است روانتر کلام من
هوش مصنوعی: سخنان من از عمق وجود و زندگی سرچشمه میگیرد و از نظر دیگران پنهان نیست.
صور قیامت است مرا کلک خوش صریر
دارد نمک ز شورش محشر کلام من
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که با قلمی زیبا و دلنشین، حالتی از قیامت و روز قیامت را توصیف میکند. این کلام به واسطه شور و هیجانش، شور و شوقی خاص دارد و در عین حال نمکی از آن شور و هیجان به زبان افزوده شده است.
کاغذ حریف آتش سوزان نمی شود
دفتر کند ز بال سمندر کلام من
هوش مصنوعی: کاغذ نمیتواند در برابر آتش سوزان مقاومت کند، اما کلام من همانند بال سمندر، از آتش آسیب نمیبیند و میتواند در برابر سختیها دوام بیاورد.
بر سنگ می زنند ز دلهای همچو سنگ
هر چند قیمتی است چو گوهر کلام من
هوش مصنوعی: دلهایی که سنگی هستند، با وجود اینکه کلام من ارزشمند و گرانبهاست، به سادگی تحت تأثیر قرار نمیگیرند و به خود میزنند.
از مدح و هجو و هزل و طمع شسته ام ورق
پند و نصیحت است سراسر کلام من
هوش مصنوعی: من از ستایش و تمسخر و شوخی و حرص و طمع دور شدهام و سخنانم تنها پر از پند و نصیحت است.
نسبت به فکرهای قدیدش مکن که هست
از تازگی چکیده کوثر کلام من
هوش مصنوعی: به فکرهای کهنهات توجه نکن، زیرا که از تازگی، نکتة تازهای در گفتار من نهفته است.
اندیشه اش ز ناخن یأجوج دخل نیست
باشد متین چو سد سکندر کلام من
هوش مصنوعی: اندیشه او مثل ناخن یأجوج نیست که ضعيف و سست باشد، بلکه محکم و مستحکم است مثل سدی که سکندر ساخته است. کلام من نیز در این زمینه واضح و استوار است.
چون مار پا به راه نهد کشته می شود
انگشت اعتراض منه بر کلام من
هوش مصنوعی: زمانی که مار وارد مسیر میشود، به سرنوشتش دچار میشود. بنابراین، به کلام من اعتراض نکن.
گردید خشک همچو صدف پوست بر تنم
تا گشت آبدار چو گوهر کلام من
هوش مصنوعی: بدنم به مانند صدف، خشک و سخت شده تا اینکه کلامم مانند گوهری درخشان و با ارزش ظاهر شود.
یک نقطه خرده بین نتواند به سهو یافت
هر چند پیچ و تاب زند در کلام من
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمیتواند حتی یک نکته جزئی از گفتههای مرا به طور نادرست برداشت کند، حتی اگر در کلمات من پیچیدگی و تحولی وجود داشته باشد.
ای وامصیبتاه که شد خرج مردگان
چون حافظ مزار سراسر کلام من
هوش مصنوعی: ای وای بر من! چه بر سر مردگان آمد که همۀ کلام من در مزار حافظ خرج میشود.
صائب چو آفتاب ز دل تا نفس کشید
آفاق را گرفت سراسر کلام من
هوش مصنوعی: صائب زمانی که از دلش نفس کشید، مانند آفتابی روشنایی بخشید و کلامش همه جا را فرا گرفت.