گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۹۵

چون تخم سوخته است ز سودا دماغ من
کز ابر نوبهار شود تازه داغ من
منت کند سیاه، دل روشن مرا
دست حمایت است نفس بر چراغ من
از خرقه داغهای مرا می توان شمرد
دیوار نیست مانع گلگشت باغ من
مجنون من ز وصل لباسی است بی نیاز
ورنه سیاه خیمه لیلی است داغ من
نومید چون ز توبه سنگین خود شوم؟
کز سنگ همچو لاله برآید ایاغ من
از بوستان به برگ خزان دیده ای خوشم
تر می شود به نامه خشکی دماغ من
زنگ از دلم به باده گلگون نمی رود
دایم چو لاله زیر سیاهی است داغ من
شیرین لبان به رخصت من آب می خورند
میراب جوی شیر بود سنگداغ من
گر آب زندگی عوض می به من دهند
چون لاله خون مرده شود در ایاغ من
از خویش رفته را نتوان نقش پای یافت
سرگشته آن کسی که بود در سراغ من
صائب گذشته ام ز سر خویش عمرهاست
بر خود ز باد صبح نلرزد چراغ من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون تخم سوخته است ز سودا دماغ من
کز ابر نوبهار شود تازه داغ من
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن من از افکار ناپسند و دردناک پر شده است، انتظار دارم که از دل ابرهای بهاری، زخم‌های کهنه‌ام دوباره تازه شود.
منت کند سیاه، دل روشن مرا
دست حمایت است نفس بر چراغ من
هوش مصنوعی: سیاهم به من لطف می‌کند و دلم را روشن می‌سازد، زیرا نفس من مانند دستی است که چراغ وجودم را نگه می‌دارد.
از خرقه داغهای مرا می توان شمرد
دیوار نیست مانع گلگشت باغ من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه لباس من داغ و پر از نشانه‌هایی از سختی‌هاست، اما هیچ چیزی نمی‌تواند مانع از شادی و لذت من در زندگی شود.
مجنون من ز وصل لباسی است بی نیاز
ورنه سیاه خیمه لیلی است داغ من
هوش مصنوعی: مجنون به خاطر وصال و عشق، احساس بی نیازی و سروری دارد، اما اگر به این عشق نمی‌رسید، بی‌پناهی و غم عاشقانه‌اش مانند داغی بزرگ در دلش می‌ماند.
نومید چون ز توبه سنگین خود شوم؟
کز سنگ همچو لاله برآید ایاغ من
هوش مصنوعی: زمانی که از توبه خود مأیوس شوم و احساس کنم که بار سنگینی بر دوشم است، چگونه می‌توانم انتظار داشته باشم که مانند لاله‌ای از دل سنگ سربرآورم؟
از بوستان به برگ خزان دیده ای خوشم
تر می شود به نامه خشکی دماغ من
هوش مصنوعی: از باغ به یاد برگ‌های پاییزی، حس بهتری به من دست می‌دهد تا اینکه به خشکی و بی‌حالی خودم بیندیشم.
زنگ از دلم به باده گلگون نمی رود
دایم چو لاله زیر سیاهی است داغ من
هوش مصنوعی: دل من هیچ‌گاه از درد و غم مورد نظر تخلیه نمی‌شود؛ زیرا همچنان که لاله در زیر سایهٔ تاریک است، من نیز در اندوه خود باقی‌ام.
شیرین لبان به رخصت من آب می خورند
میراب جوی شیر بود سنگداغ من
هوش مصنوعی: لب‌های شیرین و زیبا به اجازه من آب می‌نوشند؛ در حالی که شخصی مثل میراب جوی شیر، به من سنگدلی و سختی می‌ورزد.
گر آب زندگی عوض می به من دهند
چون لاله خون مرده شود در ایاغ من
هوش مصنوعی: اگر به من آب زندگی بدهند و آن را به شراب تبدیل کنند، همچون لاله‌ای که از شراب خونی شده، رنگ می‌بازم و پژمرده می‌شوم.
از خویش رفته را نتوان نقش پای یافت
سرگشته آن کسی که بود در سراغ من
هوش مصنوعی: انسانی که از خود دور شده است، دیگر نمی‌توان جای پایش را پیدا کرد. کسی که در جستجوی من بوده، حالا در حیرت و گمراهی به سر می‌برد.
صائب گذشته ام ز سر خویش عمرهاست
بر خود ز باد صبح نلرزد چراغ من
هوش مصنوعی: مدت زمان زیادی است که از خودم فاصله گرفته‌ام و چراغ وجودم دیگر تحت تأثیر آرزوهای زودگذر و تغییرات دنیوی قرار نمی‌گیرد.