غزل شمارهٔ ۶۳۹۴
دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
یک کوچه است زلف ز راه دراز من
چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
بی پرده شد ز پرده بسیار راز من
غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست
ای وای اگر قبول نیفتد نیاز من
خونی که بود در دل من مشک ناب شد
تا شد بدل به عشق حقیقی مجاز من
از خامیی که در رگ و در ریشه من است
نه بوته تافته است فلک در گداز من
خونابه اش به صبح قیامت شفق دهد
ناخن به هر دلی که زند شاهباز من
دلها اگر ز سنگ بود می شود کباب
در محفلی که باده کشد دلنواز من
بامن همیشه بود فلک در مقام ناز
این پرده ها نگشت موافق به ساز من
زان دست پیش رو به دعا برده ام، مباد
بر روی من زنند ملایک نماز من
صائب جز آن یگانه که در دست اوست دل
فارغ بود ز هر دو جهان پاکباز من
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
یک کوچه است زلف ز راه دراز من
هوش مصنوعی: دل چطور میتواند به وصال تو برسد، ای زیبای دلربا؟ چون بین من و تو، یک کوچه از زلفهای تو وجود دارد که مانع است و راهی طولانی پیش رو دارم.
چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
بی پرده شد ز پرده بسیار راز من
هوش مصنوعی: وقتی بوی گل در فضا پخش میشود، مانند این است که رازهای دل من به تدریج فاش و نمایان میشوند و دیگر نیازی به پنهانکاری نیست.
غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست
ای وای اگر قبول نیفتد نیاز من
هوش مصنوعی: غیر از بهار، هیچ چیز دیگری برای من وجود ندارد. افسوس اگر درخواست و خواستهام پذیرفته نشود.
خونی که بود در دل من مشک ناب شد
تا شد بدل به عشق حقیقی مجاز من
هوش مصنوعی: من در دل خود احساسی عمیق و ناب دارم که به عشق واقعی تبدیل شده است و این احساسات من را به راهی جدید هدایت کردهاند.
از خامیی که در رگ و در ریشه من است
نه بوته تافته است فلک در گداز من
هوش مصنوعی: من به خاطر خامی و ناپختگیای که در وجودم وجود دارد، نه تنها در وضعیت نامناسبی قرار دارم، بلکه آسمان نیز در حال تلاش برای شکل دادن به من هست.
خونابه اش به صبح قیامت شفق دهد
ناخن به هر دلی که زند شاهباز من
هوش مصنوعی: خونابهی او در صبح قیامت سرخ و روشن میشود و ناخن او هر دل را که بزند، دلی را تحت تاثیر قرار میدهد و به درد میآورد.
دلها اگر ز سنگ بود می شود کباب
در محفلی که باده کشد دلنواز من
هوش مصنوعی: اگر دلها از سنگ هم بودند، در نشستی که محبوب من شراب بنوشد، تبدیل به کباب میشوند.
بامن همیشه بود فلک در مقام ناز
این پرده ها نگشت موافق به ساز من
هوش مصنوعی: همیشه آسمان در حالت ناز و عیش با من همراه بود، اما این پردهها هرگز با خواستهها و آرزوهای من همخوانی نداشتند.
زان دست پیش رو به دعا برده ام، مباد
بر روی من زنند ملایک نماز من
هوش مصنوعی: من با دستانم به دعا و نیایش مشغولم، مبادا که فرشتگان برای من نماز بخوانند.
صائب جز آن یگانه که در دست اوست دل
فارغ بود ز هر دو جهان پاکباز من
هوش مصنوعی: دل من تنها به آن یگانهای که در دست اوست تعلق دارد و از هر دو جهان رهایی یافتهام. من پاکباز و خالص هستم.