گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۸۷

در بیخودی گذشت زمان شباب من
شد پرده دار دولت بیدار خواب من
نگذاشت آب در جگرم عشق خانه سوز
بی اشک شد ز تندی آتش کباب من
نسبت به شور من رگ خوابی است گردباد
صحرا به گرد می رود از اضطراب من
هرگز نمی برم به خرابات دردسر
از کاسه سرست چو فیلان شراب من
درمانده نهفتن رازم که می پرد
چون نامه های روز قیامت نقاب من
آن گوهرم که کشتی طوفان رسیده است
گنجینه مقرنس گردون ز آب من
مانند سرو پای فشردم درین چمن
هر چند طوق فاختگان شد رکاب من
چون گل خمار خنده شیرین کشیده ام
از عیش تلخ شکوه ندارد گلاب من
خط ابر رحمت است گلستان حسن را
بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من
چون ماه نو همان ز تواضع دو تا شوم
گر نه سپهر بوسه زند بر رکاب من
جمعیتی که از دل ویران به من رسید
سهل است گنج اگر طلبند از خراب من
از ناله شیشه در جگر سنگ بشکند
چون کاسه تهی لب حاضر جواب من
صائب برون نمی روم از فکر آن غزال
چین کردن کمند بود پیچ و تاب من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در بیخودی گذشت زمان شباب من
شد پرده دار دولت بیدار خواب من
هوش مصنوعی: در حالی که من در خلسه و بی‌خیالی گذر زمان را تجربه می‌کردم، دوران جوانی‌ام به پایان رسید و اکنون به من یادآوری می‌شود که باید به واقعیت‌ها و مسئولیت‌ها بپردازم.
نگذاشت آب در جگرم عشق خانه سوز
بی اشک شد ز تندی آتش کباب من
هوش مصنوعی: عشق به قدری در دل من شعله‌ور شده که دیگر نتوانم اشکی بریزم. گرمای این عاشق‌سوزی باعث شده که تمام وجودم بسوزد.
نسبت به شور من رگ خوابی است گردباد
صحرا به گرد می رود از اضطراب من
هوش مصنوعی: احساسات و شور و شوق من به اندازه‌ای است که مانند گردبادی در بیابان، همه جا را درگیر می‌کند و بی‌وقفه در حال چرخش است. این نشان می‌دهد که اضطراب و اشتیاق من به زندگی، همواره در حال تحرک و تغییر است.
هرگز نمی برم به خرابات دردسر
از کاسه سرست چو فیلان شراب من
هوش مصنوعی: هرگز به میخانه یا محل شور و شادی نمی‌روم که در آنجا مشکلی برای من پیش بیاید؛ چرا که نوشیدن شراب من مانند فیل‌ها سنگین است و نمی‌توانم با دردسرهای آن کنار بیایم.
درمانده نهفتن رازم که می پرد
چون نامه های روز قیامت نقاب من
هوش مصنوعی: من درمانده و ناامید هستم که رازهایم را پنهان کنم، چون آن‌ها مانند نامه‌های روز قیامت افشا می‌شوند و پرده از چهره‌ام کنار می‌رود.
آن گوهرم که کشتی طوفان رسیده است
گنجینه مقرنس گردون ز آب من
هوش مصنوعی: من همان گوهر ارزشمندی هستم که از طوفان‌های شدید جان سالم به در برده‌ام و همچنان به عنوان گنجینه‌ای از آسمان، در دل آب‌هایم حفظ شده‌ام.
مانند سرو پای فشردم درین چمن
هر چند طوق فاختگان شد رکاب من
هوش مصنوعی: در این چمن، مانند سروی ایستاده‌ام و به رغم اینکه دیگران مرا زیر پا گذاشته‌اند، همچنان مؤثر و استوار باقی مانده‌ام.
چون گل خمار خنده شیرین کشیده ام
از عیش تلخ شکوه ندارد گلاب من
هوش مصنوعی: من مثل گلی هستم که از نشئه و خنده شیرین لذت برده‌ام و دیگر از تلخی‌ و زخم‌هایی که در زندگی داشته‌ام، گلایه‌ای ندارم.
خط ابر رحمت است گلستان حسن را
بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من
هوش مصنوعی: ابرهای رحمت مانند خطی هستند که زیبایی باغ حسن را می‌پوشانند. ای آفتاب من، لطفاً بر روی چهره‌ام تیغ نزن.
چون ماه نو همان ز تواضع دو تا شوم
گر نه سپهر بوسه زند بر رکاب من
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نو می‌شود، من هم به خاطر humble خودم دو برابر می‌شوم. اگر این طور نباشد، آسمان به نشان احترام به من خواهد بوسید.
جمعیتی که از دل ویران به من رسید
سهل است گنج اگر طلبند از خراب من
هوش مصنوعی: جمعیتی که از دل خراب من به من رسیده‌اند، اگر بخواهند گنجی از من حقیقی بیابند، به آسانی می‌توانند آن را پیدا کنند.
از ناله شیشه در جگر سنگ بشکند
چون کاسه تهی لب حاضر جواب من
هوش مصنوعی: از صدای شکسته شدن شیشه، قلب سنگ هم می‌شکند، مثل کاسه‌ای که خالی باشد و بدون حرف، جواب من را بدهد.
صائب برون نمی روم از فکر آن غزال
چین کردن کمند بود پیچ و تاب من
هوش مصنوعی: من از فکر آن غزال بیرون نمی‌روم، چرا که فکر او همچون دام و تلاطم وجودم را دربر گرفته است.