گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۸۶

عرض صفا به اهل هنر می کنی مکن
پیش کلیم دست بدر می کنی مکن
صدق عزیمت است دلیل ره طلب
تو سست عزم، عزم دگر می کنی مکن
قطع ره طلب به تأمل نمی شود
در پیش پای خویش نظر می کنی مکن
چون سیل، بی ملاحظگی خضر این ره است
این راه را به قاعده سر می کنی مکن
فکر و خیال محرم این شاهراه نیست
هر دم خیال (و) فکر دگر می کنی مکن
بی جذبه آفتاب دلیلت اگر شود
از خود سفر به نور شرر می کنی مکن
در ره شکنجه ای بتر از کفش تنگ نیست
با خوی بد هوای سفر می کنی مکن
در قلزمی که یکجهتان دم نمی زنند
هر دم زدن هوای دگر می کنی مکن
آزادگان چو سرو به یک جامه قانعند
هر روز یک لباس به بر می کنی مکن
از رشک عشق، غیرت حسن است بیشتر
در ماه و آفتاب نظر می کنی مکن
اکنون که برد بی خبری هر چه داشتیم
ما را ز حال خویش خبر می کنی مکن
پاس شکوه فقر و قناعت نگاه دار
در پیش گنج، دست به زر می کنی مکن
صائب یکی ز حلقه به گوشان زلف توست
او را نظر به چشم دگر می کنی مکن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عرض صفا به اهل هنر می کنی مکن
پیش کلیم دست بدر می کنی مکن
هوش مصنوعی: به دوستان هنرمند خود صفا و محبت نشان می‌دهی، اما مانند حضرت کلیم (موسى) دست خود را به دعوا و نافرمانی به سوی کسی دراز نکن.
صدق عزیمت است دلیل ره طلب
تو سست عزم، عزم دگر می کنی مکن
هوش مصنوعی: اگر اراده و صداقت در تصمیم‌گیری وجود داشته باشد، راه رسیدن به هدف روشن می‌شود. اما اگر عزم و اراده‌ات ضعیف باشد و بخواهی بارها تصمیم خود را عوض کنی، این کار را نکن.
قطع ره طلب به تأمل نمی شود
در پیش پای خویش نظر می کنی مکن
هوش مصنوعی: برای دستیابی به هدف‌ها و خواسته‌ها، نباید صرفاً به تفکر و تأمل بسنده کرد. بلکه لازم است که در مسیر خود با دقت و تمرکز بیشتری عمل کنی و به جلو نگاه کنی. نباید فقط به موانع یا مشکلات موجود در مسیر توجه کنی.
چون سیل، بی ملاحظگی خضر این ره است
این راه را به قاعده سر می کنی مکن
هوش مصنوعی: این راه مثل سیل است و نباید با احتیاط و فکر پیش بروی. اگر می‌خواهی به آرامی و به قاعده حرکت کنی، بهتر است از این مسیر دوری کنی.
فکر و خیال محرم این شاهراه نیست
هر دم خیال (و) فکر دگر می کنی مکن
هوش مصنوعی: این جاده‌ی حقیقت جایی برای افکار و خیالات نیست. هر لحظه که به فکر و خیال‌های جدید می‌افتی، دست نگه‌دار و این کار را نکن.
بی جذبه آفتاب دلیلت اگر شود
از خود سفر به نور شرر می کنی مکن
هوش مصنوعی: اگر آفتاب عشق تو دیگر برایت جذابیت نداشته باشد، نباید به دنبال نور و روشنایی مصنوعی بروی.
در ره شکنجه ای بتر از کفش تنگ نیست
با خوی بد هوای سفر می کنی مکن
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، هیچ چیز بدتر از زحمت و عذابی که یک کفش تنگ به پا می‌آورد نیست. پس با داشتن روحیه منفی و بد، به سفر و پیشرفت نروید.
در قلزمی که یکجهتان دم نمی زنند
هر دم زدن هوای دگر می کنی مکن
هوش مصنوعی: در محیطی که افراد اهل گفتگو و ارتباط نیستند، هر بار که سعی می‌کنی نظر یا صدای جدیدی بدهی، بهتر است دست نگه‌داری.
آزادگان چو سرو به یک جامه قانعند
هر روز یک لباس به بر می کنی مکن
هوش مصنوعی: آزادگان مانند درخت سرو هستند که به یک لباس ساده راضی‌اند، اما تو هر روز لباس‌های متفاوت بر تن می‌کنی، این کار را نکن.
از رشک عشق، غیرت حسن است بیشتر
در ماه و آفتاب نظر می کنی مکن
هوش مصنوعی: در عشق، حسادت حسن بیشتر از آنچه که در ماه و خورشید می‌بینیم، وجود دارد. بنابراین، دقت کن که نگاهی به آنها نکنید.
اکنون که برد بی خبری هر چه داشتیم
ما را ز حال خویش خبر می کنی مکن
هوش مصنوعی: اکنون که بی‌خبری برده است همه چیزهایی را که داشتیم، تو دیگر ما را از وضعیت خود مطلع نکن.
پاس شکوه فقر و قناعت نگاه دار
در پیش گنج، دست به زر می کنی مکن
هوش مصنوعی: به غنای زندگی فقر و قناعت را ارج بنه و در مقابل ثروت، خود را به زحمت نینداز و به دنبال زر و پول نرو.
صائب یکی ز حلقه به گوشان زلف توست
او را نظر به چشم دگر می کنی مکن
هوش مصنوعی: صائب یکی از افرادی است که به زیبایی و جذابیت زلف تو اهمیت می‌دهد. او را نباید با نگاهی متفاوت یا کم‌ اهمیت ببینی.