غزل شمارهٔ ۶۳۸۴
غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش
دریوزه فروغ ز شمس و قمر مکن
خواهی که چون شکوفه ازین باغ برخوری
با خاک ره مضایقه سیم و زر مکن
پای حنا گرفته به جایی نمی رسد
از خود برون نیامده عزم سفر مکن
تا دیده ات ز نور یقین غیبت بین شود
در عیب مردم و هنر خود نظر مکن
این آن غزل که اهلی شیرین کلام گفت
می در پیاله نوبت من بیشتر مکن
در کارزار عشق حدیث جگر مکن
با تیغ آفتاب ز شبنم سپر مکن
بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
زنهار ترک ناله و آه سحر مکن
جوش بهار آبله در خار بسته است
ای سست رگ، ملاحظه از نیشتر مکن
خون را نشسته است به خون هیچ ساده دل
می در پیاله من خونین جگر مکن
از ماجرای پشه و نمرود پند گیر
در هیچ دشمنی به حقارت نظر مکن
گر آه سردی از جگر اینجا کشیده ای
از آفتابروی قیامت حذر مکن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش
دریوزه فروغ ز شمس و قمر مکن
هوش مصنوعی: غیرت داشته باش و با درد و رنج خود روشنایی وجودت را افزایش بده، اما از نور خورشید و ماه ذلت نپذیر.
خواهی که چون شکوفه ازین باغ برخوری
با خاک ره مضایقه سیم و زر مکن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند شکوفهای از این باغ بهرهمند شوی، در استفاده از خاک و خاکساری، در تشکیل و ارتقاء خود، تردید نکن و از هزینه کردن برای پیشرفت نترس.
پای حنا گرفته به جایی نمی رسد
از خود برون نیامده عزم سفر مکن
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و تزیینات خود مشغول است و از اصل خود دور شده، نمیتواند به مقصدی برسد. پس بهتر است قبل از اینکه به سفر بروی، به درون خود نگاهی بیندازی و از خودت خارج نشوی.
تا دیده ات ز نور یقین غیبت بین شود
در عیب مردم و هنر خود نظر مکن
هوش مصنوعی: وقتی چشمت با نور یقین پر شود، دیگر نمیتوانی به عیبهای دیگران و ناپسندیهایشان توجه کنی، پس به هنر و خوبیهای خودت نیز نباید نگاه کنی.
این آن غزل که اهلی شیرین کلام گفت
می در پیاله نوبت من بیشتر مکن
هوش مصنوعی: این غزل، غزلی است که اهلی با لحن شیرین خود سروده است. او در آن به دیگران میگوید که دیگر به من نکوید و به خاطر من حتی ذرهای بیشتر از این نوشیدنی نریزید.
در کارزار عشق حدیث جگر مکن
با تیغ آفتاب ز شبنم سپر مکن
هوش مصنوعی: در میدان عشق، از درد دل خود صحبت نکن. با تیغی که مانند آفتاب است، در برابر شبنمها، دفاع نکن.
بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
زنهار ترک ناله و آه سحر مکن
هوش مصنوعی: بدون بادبان، کشتی به ساحل نخواهد رسید. پس، خواهش میکنم که در صبح زود، دیگر ناله و آه نکن.
جوش بهار آبله در خار بسته است
ای سست رگ، ملاحظه از نیشتر مکن
هوش مصنوعی: در فصل بهار، زیبایی و زندگی تازهای در میان خارها پنهان شده است، ای کسی که ضعیف و سست هستی، مواظب باش که با بیاحتیاطی خودت را به خطر نیندازی.
خون را نشسته است به خون هیچ ساده دل
می در پیاله من خونین جگر مکن
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به حسی عمیق و دردناکی اشاره میکند که در دل دارد. خون در اینجا نماد رنج و عذاب است و او بیان میکند که به رغم همه این دردها، کسی نباید به سادگی به او نزدیک شود یا احساس او را نادیده بگیرد. به عبارتی، گوینده از دیگران میخواهد که از دردی که در دلش میگذرد، آگاه باشند و آن را جدی بگیرند.
از ماجرای پشه و نمرود پند گیر
در هیچ دشمنی به حقارت نظر مکن
هوش مصنوعی: از داستان پشه و نمرود عبرت بگیر؛ در هیچ درگیری و دشمنی، به کوچک و حقیر بودن حریف توجه نکن.
گر آه سردی از جگر اینجا کشیده ای
از آفتابروی قیامت حذر مکن
هوش مصنوعی: اگر از دل خود آهی سرد کشیدهای، از تابش آفتاب قیامت نترس و خود را آماده کن.