گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۸

گرفت خط تو دلهای بی قراران را
غبار، جامه فتح است خاکساران را
ز خوان عالم بالاست رزق خاموشان
سحاب آب دهد تیغ کوهساران را
لب تو پرده راز مرا تنک کرده است
شراب دشمن جان است رازداران را
همین نه پشت من از بار دل، شکسته شده است
شکست خامی این میوه شاخساران را
چه طرف بست می از صحبت نمک، زنهار
مده به مجلس می راه، هوشیاران را
حضور دایمی از هجر دایمی بترست
ز وصل گل چه تمتع بود هزاران را؟
ز ماجرای خط و زلف یار دانستم
که رفته رفته خورد مور مغز ماران را
گران چو ابر شب جمعه است بر خاطر
وجود محتسب شهر، میگساران را
ازان ز داغ نهان پرده بر نمی دارم
که دست و دل نشود سرد، لاله کاران را
همای عالم توحید، دانه پرور نیست
ز ما دعا برسانید سبحه داران را
گرفته نیست دل صائب از گرفت حسود
محک بلند کند رتبه، خوش عیاران را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرفت خط تو دلهای بی قراران را
غبار، جامه فتح است خاکساران را
هوش مصنوعی: خط تو دل‌های بی‌قرار را به دست می‌آورد و غبار می‌زداید؛ این خاکساران، در حقیقت، پیروزی و موفقیت را به دست می‌آورند.
ز خوان عالم بالاست رزق خاموشان
سحاب آب دهد تیغ کوهساران را
هوش مصنوعی: از سفره‌ی جهان، روزی خاموشان به مانند باران از آسمان به کوه‌ها می‌رسد و بر تیغ‌های آن‌ها آب می‌بارد.
لب تو پرده راز مرا تنک کرده است
شراب دشمن جان است رازداران را
هوش مصنوعی: لب تو رازهای درونم را به چالش کشیده است، زیرا شراب در دل دشمنان، برای رازداران عذاب‌آور است.
همین نه پشت من از بار دل، شکسته شده است
شکست خامی این میوه شاخساران را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وزن سنگینی که بر دوش من است، ناشی از ناراحتی و غم عمیقی است که دارم. این غم باعث شده است که به بلوغ و پختگی دست پیدا کنم، همان‌طور که این میوه‌ها نیز با رویش و رشد خود، به کمال می‌رسند.
چه طرف بست می از صحبت نمک، زنهار
مده به مجلس می راه، هوشیاران را
هوش مصنوعی: اگر در جمعی که صحبت شیرین و دلنشین است، مشغول نوشیدن می‌باشی، هوشیاران را از این مکان دور کن و اجازه نده که به آنجا بیایند.
حضور دایمی از هجر دایمی بترست
ز وصل گل چه تمتع بود هزاران را؟
هوش مصنوعی: بهتر است در ارتباط با فقدان دائمی، از وصال گل (وصل معشوق) دوری کرد. چون در این صورت، لذت و خوشی حقیقی برای خیلی‌ها به وجود نمی‌آید.
ز ماجرای خط و زلف یار دانستم
که رفته رفته خورد مور مغز ماران را
هوش مصنوعی: از داستان خط و موهای یار فهمیدم که به تدریج، مورچه‌ها مغز مارها را می‌خورند.
گران چو ابر شب جمعه است بر خاطر
وجود محتسب شهر، میگساران را
هوش مصنوعی: وزن و شدت بارش باران مثل ابرهای شب جمعه بر دل و ذهن نگهبان شهر سنگینی می‌کند، که در برابر میگساران و عاشقان شراب قرار دارد.
ازان ز داغ نهان پرده بر نمی دارم
که دست و دل نشود سرد، لاله کاران را
هوش مصنوعی: من از درد و رنج پنهانی خود پرده نمی‌کشم، زیرا نمی‌خواهم که عشق و احساساتم سرد شود، مانند لاله‌هایی که به خاطر درد می‌فامند.
همای عالم توحید، دانه پرور نیست
ز ما دعا برسانید سبحه داران را
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده که موجودات عالی و والای عالم توحید به انسان‌ها وابسته نیستند و نیازی به دعا و درخواست از آنها نیست. بنابراین، دعا را به سوی کسانی که در ذکر و دعا مشغول هستند بفرستید.
گرفته نیست دل صائب از گرفت حسود
محک بلند کند رتبه، خوش عیاران را
هوش مصنوعی: دل صائب به خاطر حسادت دیگران آزرده نمی‌شود، زیرا کسانی که سرمایه و سجایای خوب دارند، همواره در چشم هستند و مقامشان بالا می‌رود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۳۸ به خوانش عندلیب