غزل شمارهٔ ۶۳۷
ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را
که چشم شیر نگهبان بود نیستان را
مجوی آب مروت ز چرخ سفله نهاد
که دود آه کند این سفال، ریحان را
نظر ز روی لطیفش چگونه آب دهم؟
که چشم شور بود شبنم این گلستان را
کمند جاذبه طوطیان شیرین حرف
ز بند نی بدر آورد شکرستان را
ز دست جرأت من در وصال ایمن باش
که قرب بحر کند خشک، دست مرجان را
ز اشک گرم شود نامه سیاه سفید
ز آه سرد بود برگریز عصیان را
ازان به زخم زبان از خوشامدم قانع
که به ز نقش و نگارست رخنه زندان را
همان سفینه اش از شرم جود دریایی است
صدف اگر چه گهر ساخت اشک نیسان را
ز میوه های بهشتی گزیده شد صائب
فشرد بر جگر خویش هر که دندان را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را
که چشم شیر نگهبان بود نیستان را
هوش مصنوعی: از اشکهای گرم، خطر و مشکلی برای خارهای مژگان وجود ندارد، زیرا چشم نگهبان شیر، از نیستان محافظت میکند.
مجوی آب مروت ز چرخ سفله نهاد
که دود آه کند این سفال، ریحان را
هوش مصنوعی: از چرخ بیرحم توقع نداشته باش که مهربانی و مروت به تو بدهد، زیرا او فقط برای خود در اندیشه است و دردی که به دل میآید، شبیه به دودی است که از سوزاندن خاک تولید میشود و به ریحان لطافت و زیبایی میبخشد.
نظر ز روی لطیفش چگونه آب دهم؟
که چشم شور بود شبنم این گلستان را
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از زیبایی چهرهاش بگویم؟ که نگاه حسود، صبحگاهان، مانند شبنم بر این باغ زیبا میافتد.
کمند جاذبه طوطیان شیرین حرف
ز بند نی بدر آورد شکرستان را
هوش مصنوعی: پرچم جاذبه طوطیهای خوشزبان باعث نمیشود که شیرینی و زیبایی شکرستان از بین برود.
ز دست جرأت من در وصال ایمن باش
که قرب بحر کند خشک، دست مرجان را
هوش مصنوعی: از دست شجاعت من در عشق و ارتباط آسوده خاطر باش، زیرا دریا میتواند به خشکی بدل شود، مانند دست مرجان که به راحتی میتواند در خطر بیفتد.
ز اشک گرم شود نامه سیاه سفید
ز آه سرد بود برگریز عصیان را
هوش مصنوعی: از اشک، نامهای که سیاه و سفید است، به دلیلی گرم میشود و از آه سرد، عصیانی که به سختی از بین میرود، دور میافتد.
ازان به زخم زبان از خوشامدم قانع
که به ز نقش و نگارست رخنه زندان را
هوش مصنوعی: به جای اینکه به زخم زبان و صحبتهای ناپسند بسنده کنم، از خوشامدگویی و محبتهایم راضیام، زیرا این خوشامدگویی همچون نقوش و تزئیناتی است که فضایی را که زندانگونه است، زیبا و دلپذیر میکند.
همان سفینه اش از شرم جود دریایی است
صدف اگر چه گهر ساخت اشک نیسان را
هوش مصنوعی: کشتی او به خاطر بخشندگی دریا به وجود آمده و هرچند که صدف، مرواریدی از اشک بهار میسازد، اما این خود دریا است که باعث جود و بخشش شده است.
ز میوه های بهشتی گزیده شد صائب
فشرد بر جگر خویش هر که دندان را
هوش مصنوعی: صائب از میوههای بهشتی انتخاب کرده و بر دل خود فشار میدهد، چون هر کسی که دندان دارد میتواند از آن میوهها بهرهمند شود.