گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۷۶

ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
خورشید را ز پرده شب آشکار کن
رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر
از می خزان چهره ما را بهار کن
فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار
این سیل را به رطل گران پایدار کن
شرم از حضور مرده دلان جهان مدار
این قوم را تصور سنگ مزار کن
گوهر اگر چه لنگر دریا نمی شود
پیمانه ای به کار من بی قرار کن
درد پیاله ای به گریبان خاک ریز
سنگ و سفال را چو عتیق آبدار کن
خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که می خوری به دل روزگار کن
مپسند شمع دولت بیدار را خموش
خاک سیه به کاسه خواب خمار کن
هر چند زخم می چکد از تیغ روزگار
این درد را دوا به می خوشگوار کن
شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب
در پای یار گوهر جان را نثار کن
تا از میان کار توانی خبر گرفت
چون موج ازین محیط تلاش کنار کن
دست گهر فشان به ثمر زود می رسد
چون شاخ پر شکوفه زر خود نثار کن
دندان خامشی به جگر چون صدف گذار
دامان خود پر از گهر شاهوار کن
غافل مشو ز پرده نیرنگ روزگار
سیر خزان در آینه نوبهار کن
تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟
یک چند هم به مصلحت عشق کار کن
حسن ازل به قدر صفا جلوه می کند
تا ممکن است آینه را بی غبار کن
مغز از نسیم سوختگی تازه می شود
صائب شبی به روز درین لاله زار کن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
خورشید را ز پرده شب آشکار کن
هوش مصنوعی: ای ساقی، صبح خیز آمد و وقت آن است که درد و خماری را درمان کنی. خورشید را از پشت پرده شب نمایان کن.
رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر
از می خزان چهره ما را بهار کن
هوش مصنوعی: رنگ شکسته و کمرنگی که در دل داریم، مانند شیشه‌ای است که درون ما را می‌شکند. بیا و با میزی که یادآور بهار است، چهره و روح ما را تازه کن و شاداب کن.
فیض صبوح پا به رکاب است، زینهار
این سیل را به رطل گران پایدار کن
هوش مصنوعی: صبحگاهان نعمتی عظیم و ارزشمند است، پس مراقب باش که این لحظه‌های گرانبها را با کارهای پُر ارزش و سنگین حفظ کنی و از بین نروی.
شرم از حضور مرده دلان جهان مدار
این قوم را تصور سنگ مزار کن
هوش مصنوعی: از اینکه در کنار افرادی که دلشان مرده و بی‌احساس است، شرمگین باش، زیرا باید این افراد را همچون سنگ قبرهایی تصور کنی که فاقد زندگی و احساس هستند.
گوهر اگر چه لنگر دریا نمی شود
پیمانه ای به کار من بی قرار کن
هوش مصنوعی: اگر چه گوهرها نمی‌توانند مانند لنگر دریا جایی را ثابت نگه دارند، اما می‌توانند در زندگی من که در حال بی‌قراری هستم، کارایی داشته باشند.
درد پیاله ای به گریبان خاک ریز
سنگ و سفال را چو عتیق آبدار کن
هوش مصنوعی: درد و غم در دل، همچون مایعی است که می‌تواند خاک و کانی‌ها را به چیزی ارزشمند و زیبا تبدیل کند. این نشان می‌دهد که حتی در سختی‌ها نیز می‌توان زیبایی و ارزش پیدا کرد.
خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که می خوری به دل روزگار کن
هوش مصنوعی: خودت را همیشه شاداب و زنده نگه‌دار، با هر شرایطی که در آن هستی. آنچه را که در درونت حس می‌کنی و می‌چشی، به یادگار به زندگی و زمانه خودت هدیه کن.
مپسند شمع دولت بیدار را خموش
خاک سیه به کاسه خواب خمار کن
هوش مصنوعی: از شمع روشنایی دولت بیدار، که در خاموشی قرار دارد، خوشنود نباش؛ زیرا می‌تواند خاک تیره را به خواب گران بکشاند.
هر چند زخم می چکد از تیغ روزگار
این درد را دوا به می خوشگوار کن
هوش مصنوعی: هرچند که زخم‌های زندگی مدام بر من می‌نشیند، برای تسکین این درد، بهتر است که خوشی و لذت را در شراب شیرین جستجو کنم.
شبنم زیان نکرد ز سودای آفتاب
در پای یار گوهر جان را نثار کن
هوش مصنوعی: شبنم تحت تأثیر نور آفتاب آسیب نمی‌بیند و در پای معشوق، جان ارزشمند خود را فدای او کن.
تا از میان کار توانی خبر گرفت
چون موج ازین محیط تلاش کنار کن
هوش مصنوعی: تا زمانی که توانایی داری کارهایت را دنبال کن و از محیط اطرافت مطلع شو، مانند موجی که از دریا جدا می‌شود.
دست گهر فشان به ثمر زود می رسد
چون شاخ پر شکوفه زر خود نثار کن
هوش مصنوعی: اگر در تلاش و کوشش خود تلاش کنید و زودتر به نتیجه برسید، مانند درختی که شکوفه‌های طلا را نثار می‌کند، به بار نشستن و دستیابی به موفقیت آسان‌تر خواهد بود.
دندان خامشی به جگر چون صدف گذار
دامان خود پر از گهر شاهوار کن
هوش مصنوعی: درِ دل را محکم ببند و احساساتت را در خود فرو ببر، تا درونت سرشار از زیبایی و ارزش‌های بزرگ شود.
غافل مشو ز پرده نیرنگ روزگار
سیر خزان در آینه نوبهار کن
هوش مصنوعی: از ترفندها و فریب‌های زندگی غافل نشو، زیبایی‌های بهار را در آینه‌ای که نشانه‌های پاییز را نشان می‌دهد، مشاهده کن.
تا کی توان به مصلحت عقل کار کرد؟
یک چند هم به مصلحت عشق کار کن
هوش مصنوعی: چقدر می‌توان به خاطر منطق و عقل تصمیم گرفت؟ مدتی هم باید به خاطر عشق و احساسات عمل کرد.
حسن ازل به قدر صفا جلوه می کند
تا ممکن است آینه را بی غبار کن
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال ازل به اندازه‌ای که می‌تواند، خود را به نمایش می‌گذارد؛ بنابراین، تا جایی که ممکن است، آینه را پاک و بی‌غبار نگه‌دارید تا این زیبایی بهتر دیده شود.
مغز از نسیم سوختگی تازه می شود
صائب شبی به روز درین لاله زار کن
هوش مصنوعی: نسیم سوختگی باعث تازگی و شادابی می‌شود، صائب، شبی را به روز مبدل کن و در این لاله‌زار لذت ببر.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/11/29 16:01
جاوید

بیت آخر واقعا زیبا و دلنشین است و تلنگری بر دوران امروز ما