گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۶۷

بوی گل و نسیم صبا می توان شدن
گر بگذری ز خویش چها می توان شدن
شبنم به آفتاب رسید از فتادگی
بنگر که از کجا به کجا می توان شدن
از آسمان به تربیت دل گذشت آه
گر درد هست، زود رسا می توان شدن
از روی صدق اگر ره مقصود سرکنی
گام نخست، راهنما می توان شدن
چوگان مشو که از تو خورد زخم بر دلی
تا همچو گوی، بی سر و پا می توان شدن
چون نور آفتاب سبکروح اگر شوی
بی چوب منع در همه جا می توان شدن
گر هست در بساط تو مغز سعادتی
قانع به استخوان پر هما می توان شدن
در دوزخی ز خوی بد خویش، غافلی
کز خلق خوش بهشت خدا می توان شدن
زنهار تا گره نشوی بر جبین خاک
در فرصتی که عقده گشا می توان شدن
دوری ز دوستان سبکروح مشکل است
ورنه ز هر چه هست جدا می توان شدن
اوقات خود به فکر عصا پوچ می کنی
در وادیی که رو به قفا می توان شدن
صائب در بهشت گرفتم گشاده شد
از آستان عشق کجا می توان شدن؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوی گل و نسیم صبا می توان شدن
گر بگذری ز خویش چها می توان شدن
هوش مصنوعی: اگر از خودخواهی و محدودیت‌های شخصی خود عبور کنی، می‌توانی به زیبایی‌های زندگی و خوشبوئی گل‌ها و نسیم دلپذیر برسایی.
شبنم به آفتاب رسید از فتادگی
بنگر که از کجا به کجا می توان شدن
هوش مصنوعی: شبنم در زیر نور آفتاب قرار گرفت و نشان می‌دهد که با تلاش و تغییر شرایط، می‌توان به اهداف بزرگ‌تری دست یافت.
از آسمان به تربیت دل گذشت آه
گر درد هست، زود رسا می توان شدن
هوش مصنوعی: از آسمان به دل انسان توجه می‌شود و اگر احساس دردی وجود دارد، باید سریعاً به آن رسیدگی کرد تا آرامش حاصل شود.
از روی صدق اگر ره مقصود سرکنی
گام نخست، راهنما می توان شدن
هوش مصنوعی: اگر با نیت خالص و صادقانه به دنبال هدف خود بروی، قدم نخست می‌تواند تو را به راهنمایی و دستیابی به آن هدف رهنمون سازد.
چوگان مشو که از تو خورد زخم بر دلی
تا همچو گوی، بی سر و پا می توان شدن
هوش مصنوعی: نبايد به ديگران آسیب برسانی، زیرا ممکن است جراحتی بر دل آنان بگذاری. پس همانند گوی، بدون هدف و جهت نشو.
چون نور آفتاب سبکروح اگر شوی
بی چوب منع در همه جا می توان شدن
هوش مصنوعی: اگر مانند نور خورشید آزاد و سبک‌دل باشی، می‌توانی در هر کجا حضور پیدا کنی و هیچ مانعی نمی‌تواند تو را بازدارد.
گر هست در بساط تو مغز سعادتی
قانع به استخوان پر هما می توان شدن
هوش مصنوعی: اگر در دست تو ثروتی از سعادت وجود دارد، با کمترین چیز هم می‌توان خوشبختی را تجربه کرد.
در دوزخی ز خوی بد خویش، غافلی
کز خلق خوش بهشت خدا می توان شدن
هوش مصنوعی: در جهنم به خاطر رفتار زشت خود در حال غفلت هستی، در حالی که از میان مردم خوب می‌توان به بهشت الهی رسید.
زنهار تا گره نشوی بر جبین خاک
در فرصتی که عقده گشا می توان شدن
هوش مصنوعی: مواظب باش که در برابر سختی‌ها و مشکلات زندگی، در موضع ضعف قرار نگیری. در زمانی که فرصت برای رفع مشکلات و برطرف کردن گره‌های زندگی فراهم می‌شود، از آن بهره ببر و به حل آنها بپرداز.
دوری ز دوستان سبکروح مشکل است
ورنه ز هر چه هست جدا می توان شدن
هوش مصنوعی: دوری از دوستانی که روحیه‌ی شاد و سبکی دارند، دشوار است؛ در غیر این صورت، می‌توان از هر چیزی جدا شد.
اوقات خود به فکر عصا پوچ می کنی
در وادیی که رو به قفا می توان شدن
هوش مصنوعی: وقتی وقت خود را به فکر کار بیهوده‌ای می‌گذرانی، در مسیری قدم می‌زنی که به عقب برگشتن آسان است.
صائب در بهشت گرفتم گشاده شد
از آستان عشق کجا می توان شدن؟
هوش مصنوعی: در بهشت، دروازه‌ای از عشق برایم گشوده شد و حالا نمی‌دانم چگونه می‌توانم به آنجا بروم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1388/09/02 10:12
پویا

بشکن حصار خویش و برو در دیار عشق
کانجا رها ز چون و چرا می توان شدن
---
پاسخ: محل بیت لطفاً؟

1388/09/02 10:12
پویا

گر بگذری ز خویش چها می توان شدن
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1388/09/02 23:12
پویا

حاشیه اول استقبالیست توسط پویا