غزل شمارهٔ ۶۳۶۶
امروز رخ نشسته به خون جگر سخن
از صلب خامه آمده با چشم تر سخن
هر نقطه شاهدی است که بر صفحه وجود
هرگز نداشت جز گره دل ثمر سخن
روزی که از شکاف قلم چشم باز کرد
در خاک تیره رفت فرو تا کمر سخن
داغ ستاره سوختگی داشت بر جبین
روزی که شد ز کلک قضا جلوه گر سخن
از بس که رو به هر طرفی کرد و ره نیافت
از شرم، روی صفحه ندارد دگر سخن
تا کی الف به سینه کشد کلک بی گناه؟
دندان ز نقطه چند نهد بر جگر سخن؟
در عهد این سیاه دلان آب جوی شد
گر داشت آبرویی ازین پیشتر سخن
سیر آمدم ز قسمت ایام، تا به چند
چون خامه حاصلم بود از خشک (و) تر سخن
از چشم اهل هند، سخن آفرین ترم
عاجز نیم چو طوطی کم حرف در سخن
با شق خامه، شق قمر را چه نسبت است؟
بیرون نیامده است ز شق قمر سخن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز رخ نشسته به خون جگر سخن
از صلب خامه آمده با چشم تر سخن
هوش مصنوعی: امروز چهرهام از درد و غم پر شده و حرفهایی که میزنم، سرشار از احساسات عمیق است. کلمات با چشمانی اشکآلود به زبان میآیند.
هر نقطه شاهدی است که بر صفحه وجود
هرگز نداشت جز گره دل ثمر سخن
هوش مصنوعی: هر نقطهای نشانی است که بر روی صفحهی وجود نیست، جز گرهای از احساسات که محصول گفتار است.
روزی که از شکاف قلم چشم باز کرد
در خاک تیره رفت فرو تا کمر سخن
هوش مصنوعی: در روزی که از لابلای قلم، چشم خود را گشود، در خاک سیاه تا کمر فرورفت و سخن آغاز شد.
داغ ستاره سوختگی داشت بر جبین
روزی که شد ز کلک قضا جلوه گر سخن
هوش مصنوعی: روزی که کلام سرنوشت آشکار شد، نشان سوختگی ستارهای بر پیشانی آفتاب وجود داشت.
از بس که رو به هر طرفی کرد و ره نیافت
از شرم، روی صفحه ندارد دگر سخن
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه هر طرفی را نگاه کرد و نتوانست راهی پیدا کند، دیگر از شرم رویش را به سخن گفتن نمیآورد.
تا کی الف به سینه کشد کلک بی گناه؟
دندان ز نقطه چند نهد بر جگر سخن؟
هوش مصنوعی: تا کی باید زبان بیگناهی را به سینه نگهداریم؟ چند بار باید با بیرحمی بر دل حرفها دندان بزنیم؟
در عهد این سیاه دلان آب جوی شد
گر داشت آبرویی ازین پیشتر سخن
هوش مصنوعی: در زمان حاکمیت این افراد بد، حتی آب جوی هم بیارزش و بدون اعتبار شد، اگر قبلاً احترامی داشت.
سیر آمدم ز قسمت ایام، تا به چند
چون خامه حاصلم بود از خشک (و) تر سخن
هوش مصنوعی: مدتی طولانی در این دنیا زندگی کردهام و حالا به این نتیجه رسیدهام که صحبتها و نوشتههایم، چه خوب و چه بد، مثل کلمات در یک صفحه خالی هستند.
از چشم اهل هند، سخن آفرین ترم
عاجز نیم چو طوطی کم حرف در سخن
هوش مصنوعی: من از نظر بیان و سخنوری به اندازهای قاصر هستم که با وجود زیباییهای کلام اهل هند، نمیتوانم به خوبی با آنها رقابت کنم؛ مانند طوطیای که کمحرف است و نمیتواند به خوبی سخن بگوید.
با شق خامه، شق قمر را چه نسبت است؟
بیرون نیامده است ز شق قمر سخن
هوش مصنوعی: با قلمی که تازه بر کاغذ گذاشته شده، چه ارتباطی میتواند با نیمه ماه داشته باشد؟ هنوز سخنی از نیمه ماه بیرون نیامده است.