گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۵۸

ز بی قراری من می کند سفر بالین
ز دست خویش کنم چو سبو مگر بالین
همان ز پستی بالین نمی برد خوابم
ز گرد بالش گردون کنم اگر بالین
ز بی قراری من چون سپند جست از جای
نشست هر که مرا چون چراغ بر بالین
ز گرمی جگرم لعل آتشین گردد
به وقت خواب کنم خشت خام اگر بالین
ز دست و تیغ خزان گوییا خبر دارد
که می کند گل این بوستان سپر بالین
مرا سری است که چون لاله داغدار شود
کنم ز کاسه زانوی خود اگر بالین
عجب نباشد اگر بال و پر برون آرد
کشید از سر من بس که دردسر بالین
کسی به ملک غریبی عزیز می گردد
که در وطن کند از سنگ چون گهر بالین
چگونه خواب پریشان نسازدم بیدار؟
که کج گذاشت مرا زلف زیر سر بالین
مرا به داغ جنون نیست الفت امروزی
همیشه داشت ز سرگرمیم خطر بالین
رهین پرتو منت چرا شوم صائب؟
مرا که از تب گرم است شمع بر بالین

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بی قراری من می کند سفر بالین
ز دست خویش کنم چو سبو مگر بالین
هوش مصنوعی: از بی‌تابی من، بالینم به سفر می‌رود، و من از دست خودم می‌خواهم همچون سبویی که ممکن است بشکند، بر بالینم بیفتم.
همان ز پستی بالین نمی برد خوابم
ز گرد بالش گردون کنم اگر بالین
هوش مصنوعی: به خاطر پستی و بلندی‌های زندگی و مشکلات آن، خواب راحتی ندارم. اگر امکانش بود، این بلندی‌ها را کنار می‌زدم و جایگاه مناسبی برای استراحت ایجاد می‌کردم.
ز بی قراری من چون سپند جست از جای
نشست هر که مرا چون چراغ بر بالین
هوش مصنوعی: از بی‌قراری من، هر کسی که مرا می‌بیند مثل چراغی است که در کنار خوابگاه روشن است و هر لحظه به دنبال آرامش می‌گردد.
ز گرمی جگرم لعل آتشین گردد
به وقت خواب کنم خشت خام اگر بالین
هوش مصنوعی: از شدت احساسی که در دل دارم، خوابم می‌برد و در هنگام خواب، اگر نتوانم به خوبی استراحت کنم، ممکن است زیر سرم فقط یک تکه آجر باشد.
ز دست و تیغ خزان گوییا خبر دارد
که می کند گل این بوستان سپر بالین
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که پاییز از حال و روز گل‌های این باغ خبر دارد و به همین خاطر، گل‌ها برای محافظت از خود در برابر سرمای خزان، به نوعی سپر می‌سازند.
مرا سری است که چون لاله داغدار شود
کنم ز کاسه زانوی خود اگر بالین
هوش مصنوعی: در دل من دلی شکسته و ناراحت وجود دارد که وقتی غمگین و دلتنگ می‌شود، از درد و اندوه خود آنچنان نالان می‌شوم که انگار به جای بالش، زانوهایم را برای آرامش و تسکین انتخاب کرده‌ام.
عجب نباشد اگر بال و پر برون آرد
کشید از سر من بس که دردسر بالین
هوش مصنوعی: بسیار طبیعی است که در دل من آشفتگی و درد زیادی وجود داشته باشد، زیرا سال‌هاست که با مشکلات و سختی‌ها دست و پنجه نرم کرده‌ام.
کسی به ملک غریبی عزیز می گردد
که در وطن کند از سنگ چون گهر بالین
هوش مصنوعی: آدمی که در سرزمین خود زندگی می‌کند و به سختی و زحمت می‌افزاید، می‌تواند از دیگران عزیزتر و با ارزش‌تر شود، حتی اگر در دورانی غریب باشد.
چگونه خواب پریشان نسازدم بیدار؟
که کج گذاشت مرا زلف زیر سر بالین
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم بیدار شوم در حالی که خواب آشفته‌ای دارم؟ وقتی که زلف او زیر سرم قرار گرفته و من را به سمت خود کشیده است.
مرا به داغ جنون نیست الفت امروزی
همیشه داشت ز سرگرمیم خطر بالین
هوش مصنوعی: من به خاطر جنون و دیوانگی‌ام با کسی دوستی ندارم، اما همیشه از سرگرمی‌ام می‌ترسم و این ترس به من آرامش نمی‌دهد.
رهین پرتو منت چرا شوم صائب؟
مرا که از تب گرم است شمع بر بالین
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر نور نعمت تو بدهکار باشم، ای صائب؟ من که از شدت عشق مانند شمع بر بالین خودم گرم و سوزان هستم.