غزل شمارهٔ ۶۳۵۶
غم حریص ز دینار می شود افزون
ز گنج پیچ و خم مار می شود افزون
جنون ز سنگ ملامت نمی کند پروا
که شور سیل ز کهسار می شود افزون
مبر به گلشن جنت مرا که از کوثر
خمار تشنه دیدار می شود افزون
ازان به خاک قناعت نموده ام چون مور
که حرص من ز شکرزار می شود افزون
مرا به بی کسی خویشتن کنید رها
که درد من ز پرستار می شود افزون
شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام
ز خط فروغ رخ یار می شود افزون
یکی هزار شد از عندلیب شورش من
که ذوق کار ز همکار می شود افزون
امیدها به خطش داشتم، ندانستم
که شب گرانی بیمار می شود افزون
نمی شود ز مگس خیرگی به راندن دور
ز منع، حرص طمعکار می شود افزون
اگر چه بار ز دلها به برگ می خیزد
ز برگ بر دل من بار می شود افزون
به قدر آنچه دهی ره به دل تمنا را
تردد دل افگار می شود افزون
سبک شدی به نظرها و از تهی مغزی
علاقه تو به دستار می شود افزون
شکست هر قدر افزون رسد به گوهر من
امید من به خریدار می شود افزون
چه حالت است که از سر زدن مرا چو قلم
کشش به عالم گفتار می شود افزون
ز حرف تلخ مرا خارخار دل صائب
به آن دو لعل شکربار می شود افزون
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم حریص ز دینار می شود افزون
ز گنج پیچ و خم مار می شود افزون
هوش مصنوعی: غم، همچون تبهکاری که به طمع مال میافتد، بیشتر از ثروت و دارایی انسان را میخورد و در دل انسان پیچیده و ماندگار میشود.
جنون ز سنگ ملامت نمی کند پروا
که شور سیل ز کهسار می شود افزون
هوش مصنوعی: دیوانگی به سنگ و ملامت توجهی ندارد، زیرا هیجان و شور او همچون سیلاب، از کوهسار بیشتر و بیشتر میشود.
مبر به گلشن جنت مرا که از کوثر
خمار تشنه دیدار می شود افزون
هوش مصنوعی: به گلستان بهشت نرو که من از چشمه کوثر، تشنه دیدار تو هستم و این تشنگی هر روز بیشتر میشود.
ازان به خاک قناعت نموده ام چون مور
که حرص من ز شکرزار می شود افزون
هوش مصنوعی: من به زندگی ساده و محدود خود راضی هستم، مانند موری که به اندازه کافی از نعمتهای اطرافش بهره میبرد. حرص و طمع من از دلخوشیها و خوشیهای زندگی فقط بیشتر میشود.
مرا به بی کسی خویشتن کنید رها
که درد من ز پرستار می شود افزون
هوش مصنوعی: مرا از تنهایی خودتان آزاد کنید، چون درد من از محبت شما بیشتر میشود.
شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام
ز خط فروغ رخ یار می شود افزون
هوش مصنوعی: وقتی کمربند زیبا و دلفریب ماه کامل کنار میرود، نور صورت محبوب بیشتر و بیشتر میشود.
یکی هزار شد از عندلیب شورش من
که ذوق کار ز همکار می شود افزون
هوش مصنوعی: یکی به شوق و نوای پرنده (عندلیب) در من، به اندازه هزار نفر شور و هیجان دارد، زیرا وقتی که دوستان و همکارانم در کار شوق و ذوق را نشان میدهند، فعالیت و انگیزه من بیشتر میشود.
امیدها به خطش داشتم، ندانستم
که شب گرانی بیمار می شود افزون
هوش مصنوعی: من به خطش امیدوار بودم، اما نمیدانستم که شبهای دشوار، آرامش را بیشتر مختل میکند.
نمی شود ز مگس خیرگی به راندن دور
ز منع، حرص طمعکار می شود افزون
هوش مصنوعی: اگر به مگس توجه زیادی کنیم و سعی کنیم آن را دور کنیم، در نتیجه نمیتوانیم از آن خلاص شویم و تنها باعث میشویم که حرص و طمع در ما بیشتر شود.
اگر چه بار ز دلها به برگ می خیزد
ز برگ بر دل من بار می شود افزون
هوش مصنوعی: اگرچه دلها از غمها و مشکلات رنج میبرند و این رنجها همچون برگهایی به زمین میافتند، اما برای من این غمها بیشتر و سنگینتر میشوند.
به قدر آنچه دهی ره به دل تمنا را
تردد دل افگار می شود افزون
هوش مصنوعی: به اندازهای که به دل خود و خواستههایت توجه کنی، نگرانیها و دلنگرانیهایت نیز بیشتر میشود.
سبک شدی به نظرها و از تهی مغزی
علاقه تو به دستار می شود افزون
هوش مصنوعی: به نظر دیگران سبکی و بیمحتوایی تو، باعث افزایش عشق و علاقهات به ظاهرسازی و تظاهر میشود.
شکست هر قدر افزون رسد به گوهر من
امید من به خریدار می شود افزون
هوش مصنوعی: هر چه مشکلات و شکستها بیشتر شود، ارزش و امید من به کسی که این ارزش را میداند و میفروشد، بیشتر میشود.
چه حالت است که از سر زدن مرا چو قلم
کشش به عالم گفتار می شود افزون
هوش مصنوعی: چه احساسی است که وقتی به سراغ من میآیی، قلم و نوشتهام به سخن گفتن و بیان افکار در عالم میکشاند و بر عمق آن میافزاید؟
ز حرف تلخ مرا خارخار دل صائب
به آن دو لعل شکربار می شود افزون
هوش مصنوعی: از حرف تلخ من دل صائب پر از درد میشود، اما با دیدن آن دو دندان زیبا، این درد کاهش مییابد.

صائب