غزل شمارهٔ ۶۳۵۴
ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون
که تیر راست جهد صاف از کمان بیرون
حضور خانه خود مغتنم شمار که تیر
به زور می رود از خانه کمان بیرون
کسی که چشم گشایش ز بستگی دارد
قدم چو در نگذارد ز آستان بیرون
به التماسم اگر خضر بخشد آب حیات
عقیق صبر نمی آرم از دهان بیرون
ترحم است بر آن غنچه گرفته جبین
که ناشکفته برندش ز گلستان بیرون
کسی است عاشق یکرنگ گلستان صائب
که از چمن نرود موسم خزان بیرون
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون
که تیر راست جهد صاف از کمان بیرون
هوش مصنوعی: از بدن پاک و بیعیب افراد صادق، جانهایی آزاد میشود، زیرا تیر راست و بینقص از کمان به سمت هدف پرتاب میشود.
حضور خانه خود مغتنم شمار که تیر
به زور می رود از خانه کمان بیرون
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که بودن در خانهات را ارزشمند بشمار، زیرا ممکن است مشکلات و خطرات ناگهانی از بیرون به زندگیات وارد شوند.
کسی که چشم گشایش ز بستگی دارد
قدم چو در نگذارد ز آستان بیرون
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال آزادی و گشایش است، نباید قدمی خارج از آستانه محدودیتها و وابستگیها بردارد.
به التماسم اگر خضر بخشد آب حیات
عقیق صبر نمی آرم از دهان بیرون
هوش مصنوعی: اگر به من رحم کند و آب حیات را بدهد، هرگز صبرم را از زبانم بیرون نخواهم آورد.
ترحم است بر آن غنچه گرفته جبین
که ناشکفته برندش ز گلستان بیرون
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به حسرت و دلسوزی اشاره دارد، زیرا به یک غنچهای اشاره میکند که هنوز شکفته نشده و به زور از باغ گل جدا میشود. در واقع، نشاندهنده این است که زیبایی و پتانسیل یک شخص یا چیزی هنوز با دقت و به موقع شکوفا نشده، اما به دلیل شرایطی ناخواسته از آن جدا میشود.
کسی است عاشق یکرنگ گلستان صائب
که از چمن نرود موسم خزان بیرون
هوش مصنوعی: شخصی عاشق گلستانی است که همیشه یکرنگ و زیبا باقی میماند و در آن، هرگز بوی خزانی نمیآید که نشاندهنده تغییر فصل باشد.

صائب