غزل شمارهٔ ۶۳۵۳
کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون
کبوتری است که می آید از حرم بیرون
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است
که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون
همیشه کوی خرابات ازان بود معمور
که آید از دراو بی دماغ کم بیرون
سفر اگر چه دو گام است بی مشقت نیست
که ناله در حرکت آید از قلم بیرون
ز مال طول امل حرص را نگردد کم
ز اژدها نبرد گنج پیچ و خم بیرون
اثر گذار که صد دور رفت و می آید
هنوز از دهن جام، نام جم بیرون
سخن شناس به حرف آورد سخنور را
به پای خود گهر آید ز بحر کم بیرون
شده است دست کرم خشک میوه داران را
مگر که سرو کند دستی از کرم بیرون
ز ماه داغ کلف می برد به آسانی
کسی که از کف ممسک برد درم بیرون
تمام شب جگر خویش می خورم چون صبح
که بی غبار برآرم ز دل دودم بیرون
ز آسمان کهنسال چشم جود مدار
نمی دهد چو سبو کهنه گشت نم بیرون
خراب ساقی دریا دلم که می آرد
به یک پیاله مرا از هزار غم بیرون
ز حلقه در جنت شود گزیده چو مار
دلی که آید ازان زلف خم به خم بیرون
عجب که خاک شود دست مشفقی صائب
که آرد از دل احباب خار غم بیرون
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون
کبوتری است که می آید از حرم بیرون
هوش مصنوعی: شخصی که از محدودیتهای خود فراتر میرود، مانند کبوتر ی است که از مکان امن و مقدس خود خارج میشود.
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است
که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون
هوش مصنوعی: اینکه یک کودک با صدای گریه به دنیا میآید، خود دلیلی است بر وجود نداشتهها و عدم. این نشانهای است که نشان میدهد از عدم به عالم وجود قدم گذاشته است.
همیشه کوی خرابات ازان بود معمور
که آید از دراو بی دماغ کم بیرون
هوش مصنوعی: کوی خرابات همیشه پر رونق است، زمانی که افرادی بدون دغدغه و بیتوجهی به خودشان وارد آن شوند و از آنجا خارج شوند.
سفر اگر چه دو گام است بی مشقت نیست
که ناله در حرکت آید از قلم بیرون
هوش مصنوعی: سفر هرچند که به ظاهر تنها دو قدم است، اما بدون زحمت و تلاش نیست؛ چرا که در این مسیر، درد و رنج به دل انسان میزند و احساسات عمیق او را به بیان میآورد.
ز مال طول امل حرص را نگردد کم
ز اژدها نبرد گنج پیچ و خم بیرون
هوش مصنوعی: با داشتن امیدهای طولانی، حرص و طمع کاهش پیدا نمیکند، مانند اژدهایی که در نبرد با گنج، به دنبال پیچ و خمهای آن میگردد.
اثر گذار که صد دور رفت و می آید
هنوز از دهن جام، نام جم بیرون
هوش مصنوعی: کسی که بر روی ما تأثیر گذاشته، بارها و بارها رفته و هنوز هم باز میگردد؛ از ظرفی که مینوشیم، نام جم (پادشاه افسانهای) بیرون میآید.
سخن شناس به حرف آورد سخنور را
به پای خود گهر آید ز بحر کم بیرون
هوش مصنوعی: سخنشناس با درک و آگاهی به سخن، سخنور را به خود جذب میکند، مانند اینکه جواهر از دریا به سختی به بیرون میآید.
شده است دست کرم خشک میوه داران را
مگر که سرو کند دستی از کرم بیرون
هوش مصنوعی: دست کسانی که میوهای میآورند، اینقدر بیثمر و بیکشش شده است که شاید دیگر نمیتوانند با دستان خود میوهای برداشت کنند مگر اینکه دستی از قدرت و کرامت به کمکشان بیاید.
ز ماه داغ کلف می برد به آسانی
کسی که از کف ممسک برد درم بیرون
هوش مصنوعی: از گرمای ماه سختی را به راحتی میتوان تحمل کرد، اما کسی که به روشنی دست از مال خود برمیدارد، ارزش آن را نمیداند.
تمام شب جگر خویش می خورم چون صبح
که بی غبار برآرم ز دل دودم بیرون
هوش مصنوعی: تمام شب را به شدت ناراحت و پریشان هستم و دلم را میدرد. اما صبح که میرسد، همه دردها و غبارها را از دل برمیدارم و احساس آرامش میکنم.
ز آسمان کهنسال چشم جود مدار
نمی دهد چو سبو کهنه گشت نم بیرون
هوش مصنوعی: از آسمان قدیمی نمیتوان انتظار بخشش داشت، همانطور که از یک سبوی کهنه دیگر آبی نمیتوان بیرون آورد.
خراب ساقی دریا دلم که می آرد
به یک پیاله مرا از هزار غم بیرون
هوش مصنوعی: ساقی با دریای دل من مرا سرمست میکند، به طوری که با یک پیاله، تمام غمهای من را فراموش میکنم.
ز حلقه در جنت شود گزیده چو مار
دلی که آید ازان زلف خم به خم بیرون
هوش مصنوعی: وقتی که دلی از زلفهای پیچ در پیچ و جذاب معشوق برمیخیزد، مانند ماری که از حلقهای در بهشت گزیده شده است، به آزادی و باشکوهی دست پیدا میکند.
عجب که خاک شود دست مشفقی صائب
که آرد از دل احباب خار غم بیرون
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است که دست کسی مهربان مانند صائب، میتواند دردهای دل دوستانش را برطرف کند و غم را از دل آنها بیرون کند.

صائب