غزل شمارهٔ ۶۳۵۱
شده است در همه عالم سمر غریبی من
دویده است به هر رهگذر غریبی من
چو آفتاب به تنها روی برآمده ام
زیاده می شود از همسفر غریبی من
نمی توان ز غریبی به گرد فکر رسید
اگر به فکر شود همسفر غریبی من
شوند در وطن خود غریب یکسر خلق
کند به اهل جهان گر اثر غریبی من
درین ریاض من آن شبنم زمین گیرم
که سوخت لاله رخان را جگر غریبی من
به لفظ معنی بیگانه آشنا نشود
به حال خویش بود در حضر غریبی من
نمی توان خبر از من گرفت چون عنقا
پریده است به بال دگر غریبی من
همیشه در وطن خود غریب می بودم
چو آفتاب نشد در بدر غریبی من
خوشم به عمر سبکرو که می شود آخر
به نیم چشم زدن چون شرر غریبی من
چو کبک سختی ایام نیست بر من بار
شده است شهری کوه و کمر غریبی من
دو گوشواره عرشند آفرینش را
یکی یتیمی گوهر، دگر غریبی من
علاج غربت من زین جهان نمی آید
مگر رود ز جهان دگر غریبی من
خوشم به یاد شکرخنده وطن، ورنه
ز شام هجر بود تلختر غریبی من
من آن خیال غریبم درین خراب آباد
که هیچ کس نکند رحم بر غریبی من
ز بس که تلخی از اخوان کشیده ام صائب
شود ز یاد وطن بیشتر غریبی من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شده است در همه عالم سمر غریبی من
دویده است به هر رهگذر غریبی من
هوش مصنوعی: در تمام دنیا، من به نوعی غریب هستم و این حس غریبیام را به هر کسی که میشناسم منتقل کردهام.
چو آفتاب به تنها روی برآمده ام
زیاده می شود از همسفر غریبی من
هوش مصنوعی: مثل اینکه من مانند آفتاب به تنهایی درخشان شدهام و این درخشش، بیشتر از دوستی و همراهی بیگانهام است.
نمی توان ز غریبی به گرد فکر رسید
اگر به فکر شود همسفر غریبی من
هوش مصنوعی: اگر کسی غریب باشد، نمیتواند به عمق فکر و اندیشهای دست یابد، حتی اگر به فکر کردن مشغول شود، همچنان در به یادآوری غریبگی خود خواهد ماند.
شوند در وطن خود غریب یکسر خلق
کند به اهل جهان گر اثر غریبی من
هوش مصنوعی: در اینکه انسانها در وطن خود احساس تنهایی کنند، برخی از افراد میتوانند تأثیرات شگفتانگیزی بر دیگران در دنیا بگذارند.
درین ریاض من آن شبنم زمین گیرم
که سوخت لاله رخان را جگر غریبی من
هوش مصنوعی: من در این باغ، همان شبنم هستم که به خاطر سوزش گلهای لاله، غم و اندوهی عمیق در دل دارم.
به لفظ معنی بیگانه آشنا نشود
به حال خویش بود در حضر غریبی من
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که هرگاه معنی و مفهوم کلمات غریب و بیگانه به زبانآور منتقل نشود، شخص باید در وضعیتی باشد که خود را در جمعی غریب و ناآشنا احساس کند. در واقع، فرد اگر در یک محیط ناآشنا باشد، ممکن است از درک و فهم معانی واقعی دور بماند.
نمی توان خبر از من گرفت چون عنقا
پریده است به بال دگر غریبی من
هوش مصنوعی: نمیتوانی از حال من باخبر شوی، زیرا کسی مثل من در این دنیا نایاب است و وجود ندارد.
همیشه در وطن خود غریب می بودم
چو آفتاب نشد در بدر غریبی من
هوش مصنوعی: من همیشه در سرزمین خود احساس غریبی میکردم، شبیه به آفتابی که در شب روشن نمیشود.
خوشم به عمر سبکرو که می شود آخر
به نیم چشم زدن چون شرر غریبی من
هوش مصنوعی: من از زندگی کوتاه و بیفکر خوشحالم، زیرا در انتها میتوانم با یک نگاه عابر از دیگران جدا شوم، درست مثل جرقهای که ناگهان درخشان میشود.
چو کبک سختی ایام نیست بر من بار
شده است شهری کوه و کمر غریبی من
هوش مصنوعی: در برابر سختیهای زندگی، من مانند کبکی هستم که به خود سختی نمیگیرد. در اینجا، شهری با کوه و دشت وجود ندارد و من احساس تنهایی میکنم.
دو گوشواره عرشند آفرینش را
یکی یتیمی گوهر، دگر غریبی من
هوش مصنوعی: دو گوشواره آسمان نشاندهنده زیبایی خلقت هستند؛ یکی از آنها یتیمی است که دارای جواهراتی ارزشمند است و دیگری فردی غریب و تنهاست.
علاج غربت من زین جهان نمی آید
مگر رود ز جهان دگر غریبی من
هوش مصنوعی: درمان احساس تنهایی و غم من در این دنیا به دست نمیآید، مگر این که از این دنیا برویم و به دنیای دیگری برویم که در آن غم و غربت وجود نداشته باشد.
خوشم به یاد شکرخنده وطن، ورنه
ز شام هجر بود تلختر غریبی من
هوش مصنوعی: دوست دارم که به یاد لبخند شیرین وطنم باشم؛ وگرنه طعم تلخ جدایی در شام غریبی برای من بسیار دردناکتر است.
من آن خیال غریبم درین خراب آباد
که هیچ کس نکند رحم بر غریبی من
هوش مصنوعی: من در این دیار خراب و بیرحم همچون خیال و تصوری عجیب هستم که هیچکس به حال و روز غریب و بیکسم رحم نمیکند.
ز بس که تلخی از اخوان کشیده ام صائب
شود ز یاد وطن بیشتر غریبی من
هوش مصنوعی: به خاطر آنقدر تلخیهایی که از دوستان خود تجربه کردهام، احساس غریبیام نسبت به وطن بیشتر از گذشته شده است.

صائب