گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۵۰

هلاک جلوه برق است آشیانه من
بغل چو موج گشاید به سیل خانه من
خراب حالی ازین بیشتر نمی باشد
که جغد خانه جدا می کند ز خانه من
سیاه مستی من رنگ بست افتاده است
خمار صبح ندارد می شبانه من
ز بس گزیده ز دلگیری وطن شده ام
زبان مار بود خار آشیانه من
روانی سخن من ز هم خیالان نیست
ز موج خویش چو دریاست تازیانه من
چراغ دولت ابر بهار روشن باد!
که چون صدف ز گهر ساخت آب و دانه من
به ابر قطره دهم سیل در عوض گیرم
ز خرج، بیش چو دریا شود خزانه من
مرا ز خاک به اندک توجهی بردار
چو تیر کج مگذر راست از نشانه من
ز گریه ای که مرا در گلو گره گردد
سپهر سفله کند کم ز آب و دانه من
گرفته بود جهان را فسردگی صائب
دماغ خشک جهان تر شد از ترانه من

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هلاک جلوه برق است آشیانه من
بغل چو موج گشاید به سیل خانه من
هوش مصنوعی: درخشش زیبای آن، موجب نابودی من شده است و مانند موجی که برمی‌خیزد، خانه‌ام را در هم می‌ریزد.
خراب حالی ازین بیشتر نمی باشد
که جغد خانه جدا می کند ز خانه من
هوش مصنوعی: وضعیت من از این بدتر نمی‌شود که جغد (نماد بدبختی و غم) خانه‌ام را ترک می‌کند و از من جدا می‌شود.
سیاه مستی من رنگ بست افتاده است
خمار صبح ندارد می شبانه من
هوش مصنوعی: من در دوران پریشان‌حالی و سرمستی خود فرورفته‌ام و حالا که صبح فرا رسیده، هنوز آثار شب را در وجودم حس می‌کنم و حالتی از خمار و کسل بودن دارم.
ز بس گزیده ز دلگیری وطن شده ام
زبان مار بود خار آشیانه من
هوش مصنوعی: به خاطر تجربیات تلخ و ناگواری که در وطن داشته‌ام، حالا احساس می‌کنم مانند ماری که در لانه‌اش خاری دارد، زبانم فقط به گزندگی و تلخی می‌چرخد.
روانی سخن من ز هم خیالان نیست
ز موج خویش چو دریاست تازیانه من
هوش مصنوعی: سخن من از افکار دیگران نیست، بلکه مانند دریا از عمق خود پر است و تأثیرگذار و قوی چون تازیانه می‌باشد.
چراغ دولت ابر بهار روشن باد!
که چون صدف ز گهر ساخت آب و دانه من
هوش مصنوعی: امیدوارم روشنی و رونق زندگی همچون نور چراغی در بهار بوجود آید، زیرا مانند صدفی که از دریا مروارید می‌سازد، من نیز نیازمند آن هستم تا از آب و دانه‌ای که در زندگی‌ام هست، چیزهای ارزشمندی پیدا کنم.
به ابر قطره دهم سیل در عوض گیرم
ز خرج، بیش چو دریا شود خزانه من
هوش مصنوعی: من به ابر یک قطره می‌دهم و به جای آن سیلی دریافت می‌کنم. اگر این کار را انجام دهم، ثروت من به اندازه دریا افزایش خواهد یافت.
مرا ز خاک به اندک توجهی بردار
چو تیر کج مگذر راست از نشانه من
هوش مصنوعی: مرا از خاک زمین به راحتی بلند کن، مانند تیری که کج رفته، مستقیم از هدف من عبور نکن.
ز گریه ای که مرا در گلو گره گردد
سپهر سفله کند کم ز آب و دانه من
هوش مصنوعی: از اشک‌هایی که در گلویم حبس شده‌اند، آسمان پست از آب و غذا کم نمی‌شود.
گرفته بود جهان را فسردگی صائب
دماغ خشک جهان تر شد از ترانه من
هوش مصنوعی: جهان به خاطر افسردگی و بی‌حالی دچار سردی شده بود، اما آواز من باعث شد که این روزهای سرد و بی‌روح به نشاط و طراوت تبدیل شود.