گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۳۸

ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟
درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن
نه ای عزیزتر از آفتاب عالمتاب
ز سنگ بالش و از خاک تیره بستر کن
به همت از سر گردون کلاه اوج ربای
سری چو شعله برون زین بلندمجمر کن
ز حرف سرد صبا روی را مکش درهم
ز کینه صاف دل خود چو آب گوهر کن
ز عمر خضر اثر خیر پایدارترست
ز آب صلح به آیینه چون سکندر کن
حدیث تلخ ز بادام اگر نمی شنوی
به بند خانه نی صبر همچو شکر کن
سزای توست حباب آستین فشانی موج
ترا که گفت سر از بحر بیکران برکن؟
مکن به عارض گل شوخ چشمی ای شبنم
حذر ز تیغ جهانسوز مهر انور کن
ز خاک دشت ختن را به نکهتی بردار
دماغ سوخته مشک را معنبر کن
زبان شعله به تشریف عشق کوتاه است
قیاس این سخن از آذر و سمندر کن
درین غزل نظر از خواجه یافتی صائب
به روح حافظ شیراز می به ساغر کن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟
درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند تو را به جدایی از وطن وادارد؟ در این محیط پر از خشونت و ناامنی، باید مانند نوح در توفان، پناهگاهی برای خود بسازی.
نه ای عزیزتر از آفتاب عالمتاب
ز سنگ بالش و از خاک تیره بستر کن
هوش مصنوعی: ای گرامی‌تر از آفتاب درخشان، از سنگ، بالشتت را درست کن و از خاک تیره، زیر تختخوابت را آماده کن.
به همت از سر گردون کلاه اوج ربای
سری چو شعله برون زین بلندمجمر کن
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده‌ای قوی، کلاه بلند مغز را به دست می‌آوریم، چون شعله‌ای که از آتش بیرون می‌زند.
ز حرف سرد صبا روی را مکش درهم
ز کینه صاف دل خود چو آب گوهر کن
هوش مصنوعی: از سخنان بی‌احساس به دور باش و اجازه نده که کینه‌ها چهره‌ات را مخدوش کنند. دل خود را همچون آب زلال و صاف نگه‌دار.
ز عمر خضر اثر خیر پایدارترست
ز آب صلح به آیینه چون سکندر کن
هوش مصنوعی: اثر خیر و نیکی که از عمر خضر باقی می‌ماند، از آب صلحی که در آئینه می‌درخشد، پایدارتر است. پس بهتر است مانند سکندر از آن بهره‌مند شوی.
حدیث تلخ ز بادام اگر نمی شنوی
به بند خانه نی صبر همچو شکر کن
هوش مصنوعی: اگر داستان تلخی را درباره بادام نمی‌شنوی، پس صبر کن و در خانه‌ات مانند شکر خوش‌بین باش.
سزای توست حباب آستین فشانی موج
ترا که گفت سر از بحر بیکران برکن؟
هوش مصنوعی: جزای تو به خاطر این است که مثل حبابی از آستین تو خارج شدی و موجی را به راه انداختی که گفتی باید از دریای بی‌پایان بیرون بیایی؟
مکن به عارض گل شوخ چشمی ای شبنم
حذر ز تیغ جهانسوز مهر انور کن
هوش مصنوعی: ای شبنم، از گل پر زرق و برق و شوخی دوری کن و مواظب باش که تیغ خطرناک عشق تو را آسیب نرساند. به دنبال نور و روشنی برو.
ز خاک دشت ختن را به نکهتی بردار
دماغ سوخته مشک را معنبر کن
هوش مصنوعی: از خاک دشت ختن، خوشبوئی را استنشاق کن و عطر سوخته مشک را در بینی خود حس کن.
زبان شعله به تشریف عشق کوتاه است
قیاس این سخن از آذر و سمندر کن
هوش مصنوعی: زبان آتش نمی‌تواند به وصف عشق بپردازد. بنابراین، برای درک این موضوع، می‌توان به قیاس آتش و سمندر (جانداری که در آتش زندگی می‌کند) توجه کرد.
درین غزل نظر از خواجه یافتی صائب
به روح حافظ شیراز می به ساغر کن
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و عمق اندیشه‌های خواجه صحبت می‌کند و به روح حافظ شیراز اشاره می‌کند. او می‌خواهد که این الهام و زیبایی را مانند شرابی در ساغر بریزد و از آن بهره‌مند شود.