غزل شمارهٔ ۶۳۳۷
دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن
ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن
مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار
تلاش صحبت آن آفتاب انور کن
مبر به کوی خرابات دردسر زنهار
ز خون دل می بی دردسر به ساغر کن
به نور عقل ره دور عشق نتوان رفت
چراغ آهی ازان روی آتشین برکن
نقاب چهره مطلب سیاه کاری توست
همین تو سعی کن آیینه را منور کن
مشو چو عود ز خامی به سوختن قانع
سری چو شعله برون زین بلند مجمر کن
بساز با دل روشن ز عالم پرشور
ازین محیط قناعت به آب گوهر کن
فشرده است فلک ابرهای احسان را
به آب دیده لب خشک خویش را تر کن
گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردید
ز خاک تیره درین خوابگاه بستر کن
ز حرف عشق نی کلک را خمش مگذار
به این فتیله عنبر جهان معطر کن
هر آنچه با تو نیاید به خاک، مال تو نیست
ز درد و داغ دل خویش را توانگر کن
به خاکمال حوادث بساز زیر فلک
به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن
ز شعر حافظ شیراز چون بپردازی
به گوشه ای بنشین شعر صائب از بر کن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن
ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن
هوش مصنوعی: صبح شده، وقت بیداری است. از خواب بیخبر بیرون بیا و اشکهای گرم خود را در جام بریز و بگذار آتشین شود.
مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار
تلاش صحبت آن آفتاب انور کن
هوش مصنوعی: به مانند قطرهی شبنم، در این گلستان به انزوا نرو و تلاش کن تا به صحبت و دوستی آن خورشید درخشان بپردازی.
مبر به کوی خرابات دردسر زنهار
ز خون دل می بی دردسر به ساغر کن
هوش مصنوعی: به محلهی خراباتیها نرو که دلتنگی و دردسر نیاوری؛ به جای آن، بیدرد و آرامش، با ساغر استراحت کن.
به نور عقل ره دور عشق نتوان رفت
چراغ آهی ازان روی آتشین برکن
هوش مصنوعی: با نور عقل نمیتوان به مسیر عمیق عشق دست یافت، پس چراغی با شعلهای فروزان از عشق را بهسوی خود بیاور.
نقاب چهره مطلب سیاه کاری توست
همین تو سعی کن آیینه را منور کن
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای تو نتیجهی تلاشهایی است که برای خودت کردهای. حالا سعی کن که با رفتار و کردار خود، درونت را هم روشن و نورانی کنی.
مشو چو عود ز خامی به سوختن قانع
سری چو شعله برون زین بلند مجمر کن
هوش مصنوعی: تشابهی به چوب عود نداشته باش که با خامی و بیتوجهی بسوزد، بلکه مثل شعلهای با اراده و بلندپرواز از کورهی زندگی بیرون بیا.
بساز با دل روشن ز عالم پرشور
ازین محیط قناعت به آب گوهر کن
هوش مصنوعی: با دل شاد و امیدوار، در دنیایی پر از نشاط زندگی کن و از این محیط، بهجای طلب ثروت و riches، به آرامش و رضایت در چیزهای ساده و ارزشمند بسنده کن.
فشرده است فلک ابرهای احسان را
به آب دیده لب خشک خویش را تر کن
هوش مصنوعی: آسمان به کمک رحمتش ابرهای نیکویی را به سوی تو فرستاده است؛ بنابراین با اشک خود، لبهای خشک و تشنهات را مرطوب کن و از این نعمت بهرهمند شو.
گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردید
ز خاک تیره درین خوابگاه بستر کن
هوش مصنوعی: گوهری از خاک یتیمی به دست آمده و با ارزش شده است، در این مکان تاریک و غمانگیز، آرامش خود را پیدا کن.
ز حرف عشق نی کلک را خمش مگذار
به این فتیله عنبر جهان معطر کن
هوش مصنوعی: از سخن عشق، به این خط مشوید و آن را سست نکنید، بلکه با این رایحه، فضای جهان را خوشبو و عطرآگین کنید.
هر آنچه با تو نیاید به خاک، مال تو نیست
ز درد و داغ دل خویش را توانگر کن
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تو مرتبط نیست و در زندگیات جایی ندارد، واقعاً مال تو نیست. پس سعی کن با درد و رنجهای قلبیات، خود را قویتر کنی و به پیش بروی.
به خاکمال حوادث بساز زیر فلک
به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و حوادث زندگی باید تحمل کرد و به نحوی با آنها کنار آمد. در این دنیای پرآشوب نمیتوان انتظار داشت که سختیها و چالشها کمتر شوند.
ز شعر حافظ شیراز چون بپردازی
به گوشه ای بنشین شعر صائب از بر کن
هوش مصنوعی: اگر به شعر حافظ شیراز توجه کردی و آن را بررسی کردی، حالا میتوانی در گوشهای بنشینی و شعر صائب را از حفظ بخوانی.

صائب