گنجور

غزل شمارهٔ ۶۳۱۷

خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن
به خواب، مخمل بی درد را رها کردن
درین ریاض، سرانجام بال پروازست
چو غنچه پیرهن خویش را قبا کردن
چه عقده وا کند از دل جهان پست مرا؟
گره به ناخن پا مشکل است وا کردن
به کیش راه شناسان، نرفتن است صواب
به آن رهی که توان روی بر قفا کردن
در آن مقام که دریا کف آورد بر لب
سبکسری است تظلم به ناخدا کردن
به تخته پاره تسلیم خویش را برسان
که مشکل است درین بحر آشنا کردن
چنین که گرد علایق تراست دامنگیر
سفر ز خود نتوانی به هیچ جا کردن
چنان به خانه فرو رفته ای که ممکن نیست
ترا ز خانه خود چون کمان جدا کردن
ز قید محکم هستی کجا برون آیی؟
ترا که بند قبا مشکل است وا کردن
نمی توان ز دل من کشید پیکان را
که مشکل است دو دل را ز هم جدا کردن
وبال توست درین گلخن آنچه خواهی کرد
به غیر آینه خویش با صفا کردن
خوشم به سوختگی ها که کرده است مرا
چو تخم سوخته فارغ ز آسیا کردن
به جوی شیر توجه نمی کند عاشق
به استخوان نتوان صید این هما کردن
نظر به سرمه مردم سیه مکن صائب
به گریه تا بتوان دیده را جلا کردن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن
به خواب، مخمل بی درد را رها کردن
هوش مصنوعی: داشتن قناعت و میانسالی خوشایند است، حتی اگر به خاطر آن از خواب راحت و زندگی لوکس بگذری.
درین ریاض، سرانجام بال پروازست
چو غنچه پیرهن خویش را قبا کردن
هوش مصنوعی: در این باغ، سرانجام زمانی فرامی‌رسد که شخص می‌تواند بال‌های خود را باز کند، همان‌طور که یک غنچه به تدریج لباس زیبا و رنگارنگی به خود می‌پوشد.
چه عقده وا کند از دل جهان پست مرا؟
گره به ناخن پا مشکل است وا کردن
هوش مصنوعی: چه چیزی می‌تواند از دل من، که در این جهان پست گیر کرده، رهایی بخشد؟ باز کردن گره‌ای که به ناخن پا بسته شده، کار آسانی نیست.
به کیش راه شناسان، نرفتن است صواب
به آن رهی که توان روی بر قفا کردن
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در دیدگاه افرادی که به شناخت و راهیابی اهمیت می‌دهند، صحیح نیست که به مسیری برویم که در آن امکان بازگشت وجود نداشته باشد.
در آن مقام که دریا کف آورد بر لب
سبکسری است تظلم به ناخدا کردن
هوش مصنوعی: در زمانی که دریا به اوج خود می‌رسد و موج‌هایش به لب نزدیک می‌شوند، در واقع این نشان‌دهنده آن است که فردی بدون فکر و دردسر، به ناخدای کشتی شکایت می‌کند.
به تخته پاره تسلیم خویش را برسان
که مشکل است درین بحر آشنا کردن
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا بسیار دشوار و پیچیده است و برای اینکه بتوانیم در چنین بحرانی خود را معرفی کنیم و با چالش‌ها روبرو شویم، نیاز داریم تا خود را به شرایط جدید و سخت بسپاریم.
چنین که گرد علایق تراست دامنگیر
سفر ز خود نتوانی به هیچ جا کردن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی خودت درگیر وابستگی‌ها و ارتباطات خاصی هستی، نمی‌توانی از زندگی خود دور شوی و به هیچ جا سفر کنی. در واقع، این وابستگی‌ها باعث محدودیت تو در حرکت و تجربه‌های جدید می‌شود.
چنان به خانه فرو رفته ای که ممکن نیست
ترا ز خانه خود چون کمان جدا کردن
هوش مصنوعی: تو چنان در دل و جان من جا گرفته‌ای که مانند کمان نمی‌توانم تو را از خود جدا کنم.
ز قید محکم هستی کجا برون آیی؟
ترا که بند قبا مشکل است وا کردن
هوش مصنوعی: از قید و بندهای زندگی که رها شوی، کجا می‌توانی بروی؟ برای تو، که گسستن از این زنجیرها دشوار است، فرار کردن به سادگی ممکن نیست.
نمی توان ز دل من کشید پیکان را
که مشکل است دو دل را ز هم جدا کردن
هوش مصنوعی: نمی‌توان تیر عشق را از دل من بیرون کشید، زیرا جدا کردن دو دل از یکدیگر کار دشواری است.
وبال توست درین گلخن آنچه خواهی کرد
به غیر آینه خویش با صفا کردن
هوش مصنوعی: هر کاری که می‌خواهی انجام دهی، باید بدانی که عواقب آن بر دوش توست و نمی‌توانی از حقیقت خودت فرار کنی. در این حالت، به جای تغییر واقعیت، بهتر است که خودت را اصلاح کنی و درونت را زیبا کنی.
خوشم به سوختگی ها که کرده است مرا
چو تخم سوخته فارغ ز آسیا کردن
هوش مصنوعی: من از سوختگی‌هایی که تجربه کرده‌ام خوشنودم، زیرا مانند تخم سوخته‌ای هستم که دیگر نگران چرخش دنیا نیستم.
به جوی شیر توجه نمی کند عاشق
به استخوان نتوان صید این هما کردن
هوش مصنوعی: عاشق به چیزهای بی‌ارزش و سطحی اهمیت نمی‌دهد؛ او به دنبال چیزهای با ارزش‌تر است و نمی‌تواند به راحتی به اهداف نادرستی دست یابد.
نظر به سرمه مردم سیه مکن صائب
به گریه تا بتوان دیده را جلا کردن
هوش مصنوعی: به چشمان افراد تیره‌رو نگاه نکن، صائب؛ تا با گریه کردن بتوانی چشمانت را صاف و روشن کنی.