غزل شمارهٔ ۶۳۱
به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را
بس است آب دهن آسیای دندان را
مدار چشم تفاوت ز پله میزان
یکی است سنگ و گهر، دیده های حیران را
مکن به پرده ناموس عشق را پنهان
که بادبان نشود پرده دار طوفان را
به احتیاط نفس کش به عاشقان چو رسی
که ناز زلف بود خاطر پریشان را
کشیده دار عنان ادب به وادی عشق
که ریگ، خرده جانهاست این بیابان را
بدوز چاک دلم را به رشته سر زلف
که نیست حاجت محراب، کافرستان را
به طفل تخته تعلیم دادن استاد
اشاره ای است که آماده باش طوفان را
غم مآل که دارد، که فکر جامه و نان
گرفته است درون و برون انسان را
ز دل توقع آسودگی ز خامی هاست
قرار نیست به یک جای هیچ پیکان را
فتاده است سر و کار من به صحرایی
که قدر ریگ روان نیست خرده جان را
شکستگی نرسد خامه ترا صائب!
که سرخ کرد ز گفتار، روی ایران را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را
بس است آب دهن آسیای دندان را
هوش مصنوعی: هر کسی را به اندازه نیازش چیزهایی دادهاند و همین برای او کافی است، مثل اینکه آب دهان برای آسیاب دندانها لازم است.
مدار چشم تفاوت ز پله میزان
یکی است سنگ و گهر، دیده های حیران را
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به یک حقیقت عمیق اشاره میکند که تفاوتهایی که در نگاه و قضاوت انسانها وجود دارد، در واقع ناشی از زاویه دید آنهاست. درواقع، چیزهایی مانند سنگ و گوهر هر دو وجود دارند، اما طرز نگرش به آنها باعث میشود که ارزش یا شگفتی هر یک متفاوت به نظر آید. بنابراین، درک و برداشت ما از جهان به نوع نگاه و فهم ما بستگی دارد.
مکن به پرده ناموس عشق را پنهان
که بادبان نشود پرده دار طوفان را
هوش مصنوعی: عشق را نمیتوان در پس پرده مخفی کرد، زیرا در طوفانها، پردهها توان نگهداری و محافظت ندارند.
به احتیاط نفس کش به عاشقان چو رسی
که ناز زلف بود خاطر پریشان را
هوش مصنوعی: با احتیاط نفس بکش، چون به عاشقان میرسی، زیرا ناز زلف میتواند دلهای نگران و پریشان را به هم بریزد.
کشیده دار عنان ادب به وادی عشق
که ریگ، خرده جانهاست این بیابان را
هوش مصنوعی: حواس و توجه خود را با ادب وخواهش به دنیای عشق معطوف کن، زیرا این بیابان پر از ذرات ریز جانها و روحهاست.
بدوز چاک دلم را به رشته سر زلف
که نیست حاجت محراب، کافرستان را
هوش مصنوعی: به من محبت کن و دلم را به زنجیر موهایت ببند، چرا که نیازی به مکانهای مذهبی ندارم، جایی که احساس میکنم بیخدا شدهام.
به طفل تخته تعلیم دادن استاد
اشاره ای است که آماده باش طوفان را
هوش مصنوعی: آموزش به کودک به مانند نشانهای است که نشان میدهد باید برای وقوع بحران یا تغییرات ناگهانی آماده باشیم.
غم مآل که دارد، که فکر جامه و نان
گرفته است درون و برون انسان را
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که انسان در مورد آینده دارد، ناشی از دغدغهها و نگرانیهایی است که به تأمین نیازهای زندگی مانند پوشاک و غذا معطوف شده است. این موضوع به عمق وجود انسان نفوذ کرده و هم در درون او و هم در ظاهرش تأثیر گذاشته است.
ز دل توقع آسودگی ز خامی هاست
قرار نیست به یک جای هیچ پیکان را
هوش مصنوعی: از دل انتظار راحتی و آرامش از نادانیها و بیتجربگیهاست، اما قرار نیست که در یک نقطه به آرامش و سکون برسیم.
فتاده است سر و کار من به صحرایی
که قدر ریگ روان نیست خرده جان را
هوش مصنوعی: من به صحرا و مکانهایی رسیدهام که حتی ارزش یک دانه ریز شن را هم ندارند و این وضعیت برای من بسیار دردناک و نگرانکننده است.
شکستگی نرسد خامه ترا صائب!
که سرخ کرد ز گفتار، روی ایران را
هوش مصنوعی: نگران نباش که قلم تو آسیب نبیند! زیرا گفتار تو به قدری تأثیرگذار است که چهره ایران را به سرخی درآورده است.