غزل شمارهٔ ۶۳۰۱
چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون
ز آستین بحر کند پنجه مرجان بیرون
بر لب ساغر ازان بوسه سیراب زنند
که نیارد سخن از مجلس مستان بیرون
هر کجا رفت همان چشم به دنبالش بود
سرمه زان روز که آمد ز صفاهان بیرون
خاک غربت بود آیینه ارباب سخن
طوطی آن به که رود از شکرستان بیرون
گل شرم است، که هر فصل بهاران آید
لاله افکنده سر از خاک شهیدان بیرون
چشم زنجیر غریبانه چرا خون نگریست؟
یوسف آن روز که می رفت ز زندان بیرون
(کاروان خط اگر بنده نوازی نکند
که دل ما کشد از چاه زنخدان بیرون؟)
(به جز از من که تردد نکنم از پی رزق
نیست شیری که نیاید ز نیستان بیرون)
به درشتی نتوان برد ز دل غم صائب
نتوان کرد ز دل خار به پیکان بیرون
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون
ز آستین بحر کند پنجه مرجان بیرون
هوش مصنوعی: زمانی که چشمانم پر از اشک شود، اشکهایم از آستینم فرو میریزد و همچون دریا، دستم را به سمت مرجانهای زیبایی در میآورم.
بر لب ساغر ازان بوسه سیراب زنند
که نیارد سخن از مجلس مستان بیرون
هوش مصنوعی: بر روی لیوان شراب، بوسههایی بزن که کسی نتواند از صحبتهای شورانگیز مجلس، خارج شود.
هر کجا رفت همان چشم به دنبالش بود
سرمه زان روز که آمد ز صفاهان بیرون
هوش مصنوعی: هر جا که او میرفت، چشمانش به دنبال او بود. نگاهش از زمانی که از اصفهان بیرون آمد، همیشه همراه او بود.
خاک غربت بود آیینه ارباب سخن
طوطی آن به که رود از شکرستان بیرون
هوش مصنوعی: خاک غربت و دوری، مانند آینهای از بزرگان و سخنوران است. بهتر است که پرندهای مانند طوطی، از دنیای شیرینی و لذتی که در شکرستان وجود دارد، فرار نکند و دور نشود.
گل شرم است، که هر فصل بهاران آید
لاله افکنده سر از خاک شهیدان بیرون
هوش مصنوعی: گل نماد شرم و حیاست، که در هر بهار، لالهها با سر افراشته از خاک شهیدان سر بیرون میآورند.
چشم زنجیر غریبانه چرا خون نگریست؟
یوسف آن روز که می رفت ز زندان بیرون
هوش مصنوعی: چرا چشمان غمگین و زنجیر شده اش اشک ریختند؟ به یاد روزی که یوسف از زندان خارج می شد.
(کاروان خط اگر بنده نوازی نکند
که دل ما کشد از چاه زنخدان بیرون؟)
هوش مصنوعی: اگر کاروان عشق به ما توجه نکند، چگونه میتوانیم دلمان را از عمق غم و اندوه نجات دهیم؟
(به جز از من که تردد نکنم از پی رزق
نیست شیری که نیاید ز نیستان بیرون)
هوش مصنوعی: به جز من که از پی تأمین معیشت خود نمیروم، هیچ شیری نیست که از منبع آب خود به بیرون نیاید.
به درشتی نتوان برد ز دل غم صائب
نتوان کرد ز دل خار به پیکان بیرون
هوش مصنوعی: غم و ناراحتی را نمیتوان به سادگی از دل بیرون کرد، همانطور که نمیتوان خار را با یک تیر از دل جدا کرد.

صائب