غزل شمارهٔ ۶۲۹۸
راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون
دانه سوخته از خاک نیاید بیرون
لفظ پیچیده به زنجیر کشد معنی را
دل ازان طره پیچاک نیاید بیرون
پنجه ضعف تنومندی دیگر دارد
برق از عهده خاشاک نیاید بیرون
از پر و بال حنا بسته نیاید پرواز
نگه از دیده نمناک نیاید بیرون
چاک در سینه گردون نتواند انداخت
ناله ای کز دل صد چاک نیاید بیرون
گر بداند که چه شورست درین عالم خاک
کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون
گر دهد برق فنا خرمن خورشید به باد
آه از سینه افلاک نیاید بیرون
تا تو از خون شفق چهره نشویی چون صبح
صائب از دل نفس پاک نیاید بیرون
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون
دانه سوخته از خاک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: راز عشق تنها از دل شاد و خوشحال برنمیآید، مثل اینکه دانهای سوخته از خاک نمیتواند بروید و رشد کند.
لفظ پیچیده به زنجیر کشد معنی را
دل ازان طره پیچاک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: وقتی کلمات دشوار و پیچیده از معنی استفاده شود، فهم آن سخت میشود و دل به سادگی نمیتواند از آن زیباییها جدا شود.
پنجه ضعف تنومندی دیگر دارد
برق از عهده خاشاک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: قدرت یک موجود ضعیف میتواند از تواناییهای یک موجود نیرومند فراتر برود، مانند این که برقی که از یک جرقه ناشی میشود قادر نیست از عهده پرتو نورانی یک آتش بزرگ برآید.
از پر و بال حنا بسته نیاید پرواز
نگه از دیده نمناک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: با بالهای حنا بسته نمیتوان پرواز کرد و وقتی اشک از چشم جاری باشد، نمیتوان هیچ چیزی را به درستی مشاهده کرد.
چاک در سینه گردون نتواند انداخت
ناله ای کز دل صد چاک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: نمیتوان از آسمان نالهای برآورد که از دل هزار درد و زخم نشأت گرفته باشد.
گر بداند که چه شورست درین عالم خاک
کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: اگر کسی بداند که در این دنیا چه هیجان و آشوبی وجود دارد، هرگز از دریای خطرناک به این سرزمین نخواهد آمد.
گر دهد برق فنا خرمن خورشید به باد
آه از سینه افلاک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: اگر روزی برق فنا خرمن نور خورشید را به باد دهد، آهی از دل آسمانها برنمیخیزد.
تا تو از خون شفق چهره نشویی چون صبح
صائب از دل نفس پاک نیاید بیرون
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو چهرهات را از رنگ خون شفق پاک نکنی، مانند صبح که صائب از دل نفس خالصی بیرون نمیآید.

صائب