گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۹۴

ز آستین دست تو گر یک سحر آید بیرون
چون گل از دست تو بی خواست زر آید بیرون
کف خاکستر از سوختگان پیدا نیست
به چه امید ز خارا شر آید بیرون؟
ز دم از بی خبری جوش حلاوت، غافل
که نی از ناخن من چون شکر آید بیرون
دل محال است که از فکر تو فارغ گردد
این سری نیست که از زیر پر آید بیرون
همچنان دست چو گل پیش کسان می داری
اگر از جیب تو چون غنچه زر آید بیرون
همچو پیکان که به تن نیست قرارش یک جا
هر زمان دل ز مقام دگر آید بیرون
اگر از سیل حوادث متزلزل نشوی
تیغ چون کوه ترا از کمر آید بیرون
رگ جانی که در او پیچ و خم غیرت هست
خشک چون رشته ز آب گهر آید بیرون
نه طباشیر هم از سوخته نی می خیزد؟
از شب ما چه عجب گر سحر آید بیرون
در زمین دل اگر دانه امیدی هست
به هواداری مژگان تر آید بیرون
از حضور ابدی کیست که دل بردارد؟
از بیابان فنا چون خبر آید بیرون؟
خضر صائب خبرش را نتواند دریافت
رهنوردی که ز خود بی خبر آید بیرون

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز آستین دست تو گر یک سحر آید بیرون
چون گل از دست تو بی خواست زر آید بیرون
هوش مصنوعی: اگر از آستین تو جادویی به بیرون بیاید، چون گل از دستان تو، بدون تلاش تو طلا خواهد آمد.
کف خاکستر از سوختگان پیدا نیست
به چه امید ز خارا شر آید بیرون؟
هوش مصنوعی: کف خاکستر از کسانی که سوخته‌اند پیدا نیست، پس به چه امید می‌توان از سنگ و خاک چیز خوبی به دست آورد؟
ز دم از بی خبری جوش حلاوت، غافل
که نی از ناخن من چون شکر آید بیرون
هوش مصنوعی: از حالت بی‌خبری و غفلت خود لذت می‌برم، غافل از این که خوشی و شیرینی واقعی مانند شکر، از ناخن من بیرون می‌آید.
دل محال است که از فکر تو فارغ گردد
این سری نیست که از زیر پر آید بیرون
هوش مصنوعی: دل هرگز نمی‌تواند از فکر تو رها شود. این راز نیست که چیزی از زیر پرواز [نگاه یا توجه] بیرون بیاید.
همچنان دست چو گل پیش کسان می داری
اگر از جیب تو چون غنچه زر آید بیرون
هوش مصنوعی: اگر دستت را همچون گل به سوی دیگران دراز کنی و از جیب تو طلا بیرون بیاید، این نشان‌دهنده‌ی محبت و generosity توست. این وضعیت نشان‌دهنده زیبایی و ارزش درونی توست که به دیگران می‌رسد.
همچو پیکان که به تن نیست قرارش یک جا
هر زمان دل ز مقام دگر آید بیرون
هوش مصنوعی: مانند پیکانی که در هیچ ځای ثابت نمی‌ماند، دل انسان هر لحظه از یک مقام و محل به جا و مقام دیگری پرواز می‌کند.
اگر از سیل حوادث متزلزل نشوی
تیغ چون کوه ترا از کمر آید بیرون
هوش مصنوعی: اگر در برابر سختی‌ها و مشکلات زندگی از خود انعطاف نشان ندهی و استقامت داشته باشی، مانند تیغی که از دل کوه بیرون می‌آید، به توانمندی و قدرت خود دست خواهی یافت.
رگ جانی که در او پیچ و خم غیرت هست
خشک چون رشته ز آب گهر آید بیرون
هوش مصنوعی: موفقیت و روحیه‌ی غیرت، به مانند رگ جان، در خود پیچ و خم‌هایی دارد؛ اما اگر این احساس درونش خشک شود، به شکل رشته‌ای بدون آب و حیات از وجود انسان بیرون خواهد آمد.
نه طباشیر هم از سوخته نی می خیزد؟
از شب ما چه عجب گر سحر آید بیرون
هوش مصنوعی: آیا واقعاً از چوب سوخته نی، تولید گونه‌ای از شکر (طباشیر) ممکن است؟ پس چه جای تعجبی دارد اگر از شب تاریک ما، صبحی روشن به وجود بیاید؟
در زمین دل اگر دانه امیدی هست
به هواداری مژگان تر آید بیرون
هوش مصنوعی: اگر در دل زمین امیدی وجود داشته باشد، با حمایت و محبت مژگان، آن امید شکفته و بیرون می‌آید.
از حضور ابدی کیست که دل بردارد؟
از بیابان فنا چون خبر آید بیرون؟
هوش مصنوعی: کیست که بتواند از وجود جاودانه غافل شود؟ چگونه می‌توان از دل بیابان فنا و نیستی، خبری به بیرون آورد؟
خضر صائب خبرش را نتواند دریافت
رهنوردی که ز خود بی خبر آید بیرون
هوش مصنوعی: خبر خضر به کسی نمی‌رسد که خود را نشناسد و از راه خود دور شده باشد.