غزل شمارهٔ ۶۲۸۹
نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من
گریه شسته است به طفلی خط پیشانی من
زلف چون حاشیه بر گرد سرش می گردد
در کتابی که بود شرح پریشانی من
چون رگ سنگ، زمین گیر گران پروازی است
مژه در دیده آسوده حیرانی من
می دهد حیرت سرشار من از حسن تو یاد
رتبه گنج عیان است ز ویرانی من
هر چه در خاطر من می گذرد می دانند
سادگی آینه بسته است به پیشانی من
در خزان ناله رنگین بهاران دارند
بلبلان چمن از سلسله جنبانی من
شعله شوخ به فانوس مقید نشود
اطلس چرخ بود داغ ز عریانی من
شرر از سنگ برون آمد و من در خوابم
سنگ بر سینه زند دل ز گرانجانی من
گرچه تلخ است درین باغ مذاقم صائب
گوش گل، تنگ شکر شد ز غزلخوانی من
غزل شمارهٔ ۶۲۸۸: غم دنیا نبود در دل دیوانه منغزل شمارهٔ ۶۲۹۰: من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من
گریه شسته است به طفلی خط پیشانی من
هوش مصنوعی: امروز اشکهای من از پلکهایم نمیریزد؛ زیرا گریهام به نوزادی یادگار خطی بر پیشانی من باقی گذاشته است.
زلف چون حاشیه بر گرد سرش می گردد
در کتابی که بود شرح پریشانی من
هوش مصنوعی: زلف او مانند حاشیهای دور سرش میچرخد، در کتابی که داستان پریشانی من را روایت میکند.
چون رگ سنگ، زمین گیر گران پروازی است
مژه در دیده آسوده حیرانی من
هوش مصنوعی: چنان که سنگ در زمین گیر میافتد، چشم من که پر از نگرانی است، مانند مژهای در آرامش حیرت فرو رفته است.
می دهد حیرت سرشار من از حسن تو یاد
رتبه گنج عیان است ز ویرانی من
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی زیاد من از زیبایی تو نشاندهندهی این است که موقعیت گرانبهایی که دارم، به اندازهٔ گنجی آشکار است و این در حالی است که من در حال ویرانی و نابودی هستم.
هر چه در خاطر من می گذرد می دانند
سادگی آینه بسته است به پیشانی من
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهن من میگذرد، آنها (شاید دیگران) از آن باخبرند؛ چون سادگی و بیپرده بودن من مانند آینهای است که تمام چیزهای درونیام را به نمایش میگذارد.
در خزان ناله رنگین بهاران دارند
بلبلان چمن از سلسله جنبانی من
هوش مصنوعی: بلبلان چمن در فصل خزان، با نالههایی زیبا یاد بهار را زنده نگه میدارند و این به خاطر جنبش و تحرک من است.
شعله شوخ به فانوس مقید نشود
اطلس چرخ بود داغ ز عریانی من
هوش مصنوعی: شعلهی بازیگوشی که در دلش شوق زندگی است، به نور لامپها و محدودیتها پایبند نیست. آتش زندگی من از احساس عریانی و بی تجملی ناشی میشود.
شرر از سنگ برون آمد و من در خوابم
سنگ بر سینه زند دل ز گرانجانی من
هوش مصنوعی: به ناگهان آتش از سنگی بیرون آمد، اما من در خواب غفلت هستم، در حالی که دلم بر اثر بار سنگینی غم، بر سینهام میکوبد.
گرچه تلخ است درین باغ مذاقم صائب
گوش گل، تنگ شکر شد ز غزلخوانی من
هوش مصنوعی: هرچند که طعم دلم در این باغ تلخ است، اما گل ها از صدای شعر من شیرینی بیشتری یافتهاند.

صائب