غزل شمارهٔ ۶۲۸۸
غم دنیا نبود در دل دیوانه من
دیو را راه نباشد به پریخانه من
من و سیری ز عقیق لب خوبان، هیهات
خشکتر می شود از می لب پیمانه من
بر سیه خانه لیلی نزد برق اینجا
به چه امید کند نشو و نما دانه من
می کند سیل فرامش سفر دریا را
دلنشین است ز بس گوشه ویرانه من
از گهر حوصله بحر نمی گردد تنگ
سنگ طفلان چه کند با دل دیوانه من؟
کی شود جامه فانوس حجاب من و شمع؟
پرده شرم نشد مانع پروانه من
از فروغش جگر ابر گریبان زد چاک
با صدف تا چه کند گوهر یکدانه من
خم می را که زمین گیر گرانجانی هاست
آسمان سیر کند نعره مستانه من
عاقبت پیر خرابات ز بی پروایی
ریخت پیش بط می سبحه صد دانه من
نیست ممکن که نبازد دل و دین را صائب
هر که آید به تماشای صنمخانه من
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم دنیا نبود در دل دیوانه من
دیو را راه نباشد به پریخانه من
هوش مصنوعی: درد و رنج دنیا در دل من دیوانه وجود ندارد و راهی برای دیو به سوی محیط دلنشین من نیست.
من و سیری ز عقیق لب خوبان، هیهات
خشکتر می شود از می لب پیمانه من
هوش مصنوعی: من از عطر و جمال لبان زیبا به شدت لذت میبرم، اما گویی این لذت هر بار کمتر میشود و به همان اندازه که به می شراب میچشم، احساس میکنم همیشه عطش بیشتری دارم.
بر سیه خانه لیلی نزد برق اینجا
به چه امید کند نشو و نما دانه من
هوش مصنوعی: در جایی تاریک و غمانگیز، لیلی به برق و روشنی اینجا نگاه میکند و از خود میپرسد با چه امیدی میتواند در این مکان رشد کند و پروش یابد، مانند دانهای که نیاز به نور و شرایط مناسب دارد.
می کند سیل فرامش سفر دریا را
دلنشین است ز بس گوشه ویرانه من
هوش مصنوعی: سیل فراموشی، سفر به دریا را زیبا میکند، زیرا ویرانه من پر از گوشههای دلنشین است.
از گهر حوصله بحر نمی گردد تنگ
سنگ طفلان چه کند با دل دیوانه من؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که صبر و حوصله، مانند دریا است که هیچگاه تنگ نمیشود و وسعت دارد. اما در مقابل، دل دیوانه من مانند سنگی است که نمیتواند به خوبی با مشکلات و چالشها کنار بیاید و از عهده سختیها برنمیآید.
کی شود جامه فانوس حجاب من و شمع؟
پرده شرم نشد مانع پروانه من
هوش مصنوعی: کی میشود که نور فانوس، مانع من و شمع من شود؟ پرده شرم که نباید مانع پرواز پروانهام شود.
از فروغش جگر ابر گریبان زد چاک
با صدف تا چه کند گوهر یکدانه من
هوش مصنوعی: از نور وجود او، ابر دلش را پاره کرد و به صدف میگوید که با این گوهر بینظیر من چه کار میکند.
خم می را که زمین گیر گرانجانی هاست
آسمان سیر کند نعره مستانه من
هوش مصنوعی: خم می، که در دستان من است و به خاطر سنگینی مشکلات، زمین را شناخته است، میتواند آسمان را تحت تأثیر صدای شادمانه و سرخوش من قرار دهد.
عاقبت پیر خرابات ز بی پروایی
ریخت پیش بط می سبحه صد دانه من
هوش مصنوعی: در نهایت، سالخوردهای که در خرابات زندگی میکند به خاطر بیتوجهی و بیپروا بودنش، در برابر بطها نشسته و میبیند که تسبیحش که صد دانه دارد، به زمین افتاده است.
نیست ممکن که نبازد دل و دین را صائب
هر که آید به تماشای صنمخانه من
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیدن معبد عشق من بیاید، نمیتواند هم دلش را ببازد و هم ایمانش را حفظ کند.

صائب