گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۸۷

گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من
پرده چشم غزال است سیه خانه من
گرد هستی نشسته است به کاشانه من
می رود سیل سبکبار ز ویرانه من
برق جایی که ز خرمن به تغافل گذرد
به چه امید برآید ز زمین دانه من؟
بحر را موج به زنجیر اقامت نکشد
چه کند سلسله با شورش دیوانه من؟
گرچه این میکده از خون جگر لبریزست
باده ای نیست به اندازه پیمانه من
هر زبانی که ازو زهر ملامت ریزد
سایه بید بود بر سر دیوانه من
می کشد دامن رعنایی فانوس به خاک
شمع در حسرت خاکستر پروانه من
دیده شیر چراغ سر بالین من است
پرده چشم غزال است سیه خانه من
فارغ از دردسر هستی ناقص گردد
هر که مالد به جبین صندل بتخانه من
صائب از حوصله هوش برآید فریاد
چون برآید ز جگر ناله مستانه من

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من
پرده چشم غزال است سیه خانه من
هوش مصنوعی: نپرداز به سایه کسی که بر سر من افتاده، زیرا چشم من مانند پرده‌ای است که در برابر شرارت‌ها قرار گرفته و درون من را به تاریکی می‌کشاند.
گرد هستی نشسته است به کاشانه من
می رود سیل سبکبار ز ویرانه من
هوش مصنوعی: در خانه من، زرق و برق زندگی وجود دارد و سیلی از احساسات و خاطرات سنگین، از خرابی‌های گذشته‌ام به سمت من می‌آید.
برق جایی که ز خرمن به تغافل گذرد
به چه امید برآید ز زمین دانه من؟
هوش مصنوعی: اگر در جایی که خرمن وجود دارد کسی به غفلت بگذرد، به چه امیدی ممکن است دانه‌ای از زمین بروید؟
بحر را موج به زنجیر اقامت نکشد
چه کند سلسله با شورش دیوانه من؟
هوش مصنوعی: موج دریا نمی‌تواند در ماندن دریا را محصور کند، پس سلسله‌ای که به شورش گرفتار است، چه تاثیری می‌تواند داشته باشد؟
گرچه این میکده از خون جگر لبریزست
باده ای نیست به اندازه پیمانه من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه این میکده پر از درد و رنج است، اما نوشیدنی‌ای نیست که به اندازه ظرفی که من دارم، باشد.
هر زبانی که ازو زهر ملامت ریزد
سایه بید بود بر سر دیوانه من
هوش مصنوعی: هر زبانی که به من انتقاد کند و زهر سخن بگوید، همچون سایه درخت بید بر سر دیوانه من است.
می کشد دامن رعنایی فانوس به خاک
شمع در حسرت خاکستر پروانه من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیتی که دامن یک معشوق دارد اشاره می‌کند و به این موضوع می‌پردازد که نور و درخشندگی شمع، نماد عشق و احساس او، در برابر خاکستر پروانه‌ای که به خاطر عشقش سوخته، حسرت‌انگیز است. در واقع، شاعر در تلاش است تا نشان دهد که عشق و زیبایی می‌تواند به تعبیری همزمان شاداب و اندوهناک باشد.
دیده شیر چراغ سر بالین من است
پرده چشم غزال است سیه خانه من
هوش مصنوعی: چشم من مانند چراغی است که در کنار بستر من روشن شده و پرده‌اش مانند پرده چشم یک غزال زیباست که در تاریکی خانه‌ام قرار دارد.
فارغ از دردسر هستی ناقص گردد
هر که مالد به جبین صندل بتخانه من
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال ثروت و مال باشد و از دردسرها و مشکلات زندگی آزاد باشد، زندگی‌اش ناقص خواهد بود.
صائب از حوصله هوش برآید فریاد
چون برآید ز جگر ناله مستانه من
هوش مصنوعی: از آنجا که از توان و حوصله‌ام فراتر رفته، فریاد من بلند می‌شود؛ چون ناله‌ام از دل برمی‌خیزد و به صورت شوق‌آمیز و مستانه‌ای در می‌آید.