گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۸

نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
که پیچ و تاب به زنجیرها کشیده مرا
رهین وحشت خویشم که می برد هر دم
به سیر عالم دیگر، دل رمیده مرا
چو آسیا که ازو آب گرد انگیزد
غبار دل شود افزون ز آب دیده مرا
چو جام اول مینا، سپهر سنگین دل
به خاک راهگذر ریخت ناچشیده مرا
بریده باد زبانش به تیغ خاموشی
کسی که از تو به تیغ زبان بریده مرا
چگونه دست نوازش مرا دهد تسکین؟
نکرد کوه غم و درد، آرمیده مرا
به قطره تشنگی ریگ کم نمی گردد
چه دل خنک شود از باده چکیده مرا؟
نگشته است دو تا پشتم از کهنسالی
که قد ز بار گنه چون کمان خمیده مرا
دهان شیر و پلنگ است مهد راحت من
ز بس زبان ملامتگران گزیده مرا
نثار بوسه او نقد جان چرا نکنم؟
که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا
به صد هزار صنم ساخت مبتلا صائب
درین شکفته چمن، دیده ندیده مرا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
که پیچ و تاب به زنجیرها کشیده مرا
هوش مصنوعی: دل من از دنیای پر از ترس و آشفتگی آرامش ندارد، چرا که در زنجیرهای گرفتاریم به شدت پیچ و تاب می‌خورد.
رهین وحشت خویشم که می برد هر دم
به سیر عالم دیگر، دل رمیده مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر ترس و هراسم به چیزهایی وابسته‌ام که هر لحظه مرا به دنیای دیگری می‌برند و دل شجاع من را به تنگنا انداخته‌اند.
چو آسیا که ازو آب گرد انگیزد
غبار دل شود افزون ز آب دیده مرا
هوش مصنوعی: وقتی که آسیاب آبی بخار مشغول به کار می‌شود و گرد و غبار را به‌وجود می‌آورد، دل من نیز بیشتر از آب چشمانم غمگین و پر از اندوه می‌شود.
چو جام اول مینا، سپهر سنگین دل
به خاک راهگذر ریخت ناچشیده مرا
هوش مصنوعی: در ابتدا، دل سنگین و غمگین من مانند جام اول مینا به سمت زمین افتاد و بلافاصله من بدون اینکه طعمی بچشم، به این حال و وضعیت رسیدم.
بریده باد زبانش به تیغ خاموشی
کسی که از تو به تیغ زبان بریده مرا
هوش مصنوعی: زبان آن کسی که به خاطر تو در سکوتی عمیق قرار گرفته، به قدری بریده و زخمی است که گویی تند و تیزی آن زبان خود را بر او زده است.
چگونه دست نوازش مرا دهد تسکین؟
نکرد کوه غم و درد، آرمیده مرا
هوش مصنوعی: چطور می‌تواند نوازش دستم برایم آرامش بیاورد؟ وقتی که کوه غم و درد بر دوشم سنگینی می‌کند و من به آرامش نرسیده‌ام.
به قطره تشنگی ریگ کم نمی گردد
چه دل خنک شود از باده چکیده مرا؟
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که من از نوشیدنی لذت ببرم و دلخوش شوم، باز هم تشنگی من به اندازه یک قطره از ریگ کم نمی‌شود.
نگشته است دو تا پشتم از کهنسالی
که قد ز بار گنه چون کمان خمیده مرا
هوش مصنوعی: سال‌ها از باری که بر دوشم بوده، خمیده و فرسوده شده‌ام، و هیچ‌کس به من یاری نکرده است. غم‌ها و گناهانی که بر شانه‌ام سنگینی می‌کند، مرا مانند کمان، خم و شکسته کرده است.
دهان شیر و پلنگ است مهد راحت من
ز بس زبان ملامتگران گزیده مرا
هوش مصنوعی: دهان شیر و پلنگ به معنای خطر و تهدید است، و من در این محیط که آنقدر پر از انتقادات و ملامت‌هاست، آرامش نمی‌یابم. این مهد یا جایگاه من چقدر ناامن است که این همه زبان‌های تند و گزنده مرا آزرده خاطر می‌کنند.
نثار بوسه او نقد جان چرا نکنم؟
که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا
هوش مصنوعی: چرا جانم را به پای بوسه او نگذارم؟ وقتی که جانم به لب رسیده و در آستانه تمام شدن است.
به صد هزار صنم ساخت مبتلا صائب
درین شکفته چمن، دیده ندیده مرا
هوش مصنوعی: صائب در این ابیات به زیبایی و عشق اشاره می‌کند. او از دلشکستگی و دلتنگی خود می‌گوید و بیان می‌کند که حتی در این گلزار زیبای عشق، چشمی وجود ندارد که به او نگاه کند و احساس او را درک کند. به عبارت دیگر، او در میان زیبایی‌های بسیار، تنها و ناامید مانده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۶۲۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/02/08 07:05
امین کیخا

فعلی که در این شعر کم نظیر است از چیزی گرد انگیختن است که برابر داغون کردن و بیچاره کردن امروز است

1392/02/08 07:05
امین کیخا

اب به اسیاب هم ریختن برای دو فرایند که باعث پیشبرد همدیگر می شوند کاربرد دارد