غزل شمارهٔ ۶۲۷۱
نرسد هیچ کمالی به سخن سنجیدن
که سخن را صله ای نیست به از فهمیدن
می خلد بیشتر از شیون ماتم در دل
سخن آهسته نگفتن، به صدا خندیدن
لب خاموش مرا بر سر حرف آوردن
هست احوال ز بیمار گران پرسیدن
خار از چیدن دامن، گل بی خار شود
پرده عیب جهان است نظر پوشیدن
عید و نوروز به مردم چه مبارک می بود
چشم وادید نمی داشت گر از پی، دیدن
حرص را بستر آرام نمی گردد مرگ
مار را پیچ و خم افزون شود از خوابیدن
کیست در وادی ایجاد به گمراهی من؟
که نشان قدمم محو شد از لغزیدن
غافلان را نبود بهره ای از عالم غیب
پای خوابیده چه در خواب تواند دیدن؟
از گرانسنگی کوه گنه خود شادم
که به میزان قیامت نتوان سنجیدن
سبک از خشم نگردند گران تمکینان
که محال است شود بحر کم از جوشیدن
آب تا بود دلم، در دل دریا بودم
کرد از بحر مرا دور، گهر گردیدن
بال مرغان گلستان شودش دست دعا
هر که قانع شود از چیدن گل با دیدن
چین بر ابرو مزن از موج حوادث صائب
که دودم می شود این تیغ ز سر پیچیدن
غزل شمارهٔ ۶۲۷۰: پیش غافل سخن از پند و نصیحت راندنغزل شمارهٔ ۶۲۷۲: بی بصیرت چه گل از غیب تواند چیدن؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نرسد هیچ کمالی به سخن سنجیدن
که سخن را صله ای نیست به از فهمیدن
هوش مصنوعی: هیچ کمالی در گفتار و سخن وجود ندارد، مگر اینکه با درک و فهم آن همراه باشد. سخن تنها زمانی ارزشمند است که به درستی فهمیده شود.
می خلد بیشتر از شیون ماتم در دل
سخن آهسته نگفتن، به صدا خندیدن
هوش مصنوعی: دل پر از شادی و خوشی است، اما به جای نمایش آن با صدا و هیاهو، ترجیح میدهد آرام و بیصدا بخندد و از زندگی لذت ببرد.
لب خاموش مرا بر سر حرف آوردن
هست احوال ز بیمار گران پرسیدن
هوش مصنوعی: اگر لبهای من را مجبور به سخن گفتن کنی، باید حواست به حال و روز بیمار سختی باشد که در دل دارم.
خار از چیدن دامن، گل بی خار شود
پرده عیب جهان است نظر پوشیدن
هوش مصنوعی: اگر دامن خود را از خارها بچینی، گل بیخار خواهد شد. این نشانهای از عیبهای جهان است که ما با نادیده گرفتن آنها، خود را از حقیقت دور میکنیم.
عید و نوروز به مردم چه مبارک می بود
چشم وادید نمی داشت گر از پی، دیدن
هوش مصنوعی: عید و نوروز بر مردم خوشحالکننده است، اما اگر کسی نتواند منتظر بماند و ببیند چه چیزی در انتظارش است، این خوشحالی کمرنگ میشود.
حرص را بستر آرام نمی گردد مرگ
مار را پیچ و خم افزون شود از خوابیدن
هوش مصنوعی: حرص و ولع نمیگذارد که انسان به آرامش برسد؛ مانند ماری که در حال مرگ است و هر چه بیشتر در پیچ و خم میچرخد، به جای استراحت کردن.
کیست در وادی ایجاد به گمراهی من؟
که نشان قدمم محو شد از لغزیدن
هوش مصنوعی: کیست که در این مسیر خلق و تقدیر، باعث شده که من گمراهم؟ زیرا نشانههای راه من به خاطر لغزشها و اشتباهاتم محو و ناپیداست.
غافلان را نبود بهره ای از عالم غیب
پای خوابیده چه در خواب تواند دیدن؟
هوش مصنوعی: نادانان و غافلان از عالم غیب هیچ بهرهای ندارند، چون کسی که خوابیده است، نمیتواند چیزی در خواب ببیند.
از گرانسنگی کوه گنه خود شادم
که به میزان قیامت نتوان سنجیدن
هوش مصنوعی: از ارزش و اهمیت گناهی که انجام دادهام خوشحالم، چرا که هیچ معیاری در قیامت نمیتواند آن را اندازهگیری کند.
سبک از خشم نگردند گران تمکینان
که محال است شود بحر کم از جوشیدن
هوش مصنوعی: افراد محترم و باوقار به راحتی از خشم و عصبانیت دور میشوند، چرا که غیر ممکن است که دریا از جوشیدن کم شود.
آب تا بود دلم، در دل دریا بودم
کرد از بحر مرا دور، گهر گردیدن
هوش مصنوعی: تا زمانی که احساساتم زنده و پرنشاط بود، در عمق دریا زندگی میکردم، اما از دریا جدا شدم و به جستجوی گوهرهای باارزش پرداختم.
بال مرغان گلستان شودش دست دعا
هر که قانع شود از چیدن گل با دیدن
هوش مصنوعی: هر کسی که از چیدن گل با دیدن راضی و قانع باشد، مثل پرندگان باغ بهشتی میشود و دعای او موجب پرواز و عروجش میگردد.
چین بر ابرو مزن از موج حوادث صائب
که دودم می شود این تیغ ز سر پیچیدن
هوش مصنوعی: بر اثر سختیها و چالشهای زندگی، ابروان من به هم پیچیده و در واقع پردهای از غم و اندوه بر چهرهام نشسته است. این وضعیت به گونهای است که گویی غم و ناراحتی به نوعی در درون من شعلهور میشود.

صائب