گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۷۰

پیش غافل سخن از پند و نصیحت راندن
هست بر صورت دیوار گلاب افشاندن
ابجد مشق جنون من سودازده است
خط دیوانی زنجیر، مسلسل خواندن
نیست ممکن که ز ریزش نشود دخل افزون
دانه در خاک یکی صد شود از افشاندن
عمر زود از دم نشمرده به انجام رسد
ختم قرآن شود آسان ز ورق گرداندن
نکشد پای به خواری ز در خلق حریص
خیرگی را ز مگس دور نسازد راندن
جز دل من که به افتادگی این دولت یافت
نرسیده است به منزل کسی از واماندن
ما که بهر تو شدیم از دو جهان روگردان
از مروت نبود روی ز ما گرداندن
چه شود گر شود از روی تو چشمی روشن؟
نشود روشنی شمع کم از گیراندن
چون لب لعل تو آورد خط سبز برون؟
نشود آب گهر سبز اگر از ماندن
نکند برگ نهان نکهت گل را صائب
گشت بی پرده مرا راز دل از پوشاندن

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش غافل سخن از پند و نصیحت راندن
هست بر صورت دیوار گلاب افشاندن
هوش مصنوعی: حرف زدن درباره نصیحت و پند به افرادی که توجهی نمی‌کنند، مثل این است که بر دیواری گلاب بریزی؛ هیچ فایده‌ای ندارد و تأثیری نمی‌گذارد.
ابجد مشق جنون من سودازده است
خط دیوانی زنجیر، مسلسل خواندن
هوش مصنوعی: حالت جنون و عشق من به گونه‌ای است که نوشته‌هایم به نوعی زنجیر و تسلط یافته‌اند و مثل یک مسلسل گرفته‌اند. این نوشته‌ها بیانگر یک نوع احساس عمیق و بی‌قراری هستند.
نیست ممکن که ز ریزش نشود دخل افزون
دانه در خاک یکی صد شود از افشاندن
هوش مصنوعی: امکان ندارد که بدون ریزش، حاصل و محصول زیادی به دست آید؛ به طوری که اگر دانه‌ای در خاک افشانده شود، ممکن است صد دانه از آن به بار بیاید.
عمر زود از دم نشمرده به انجام رسد
ختم قرآن شود آسان ز ورق گرداندن
هوش مصنوعی: زندگی به سرعت می‌گذرد و ممکن است به پایان برسد، پس نباید فکر کنیم که تمام کارهایمان فقط با ورق زدن یک کتاب به راحتی انجام می‌شود.
نکشد پای به خواری ز در خلق حریص
خیرگی را ز مگس دور نسازد راندن
هوش مصنوعی: نباید به خاطر فقر و تنگدستی خود را پایین بکشیم و از عزت و کرامت خود کم کنیم. همچون مگسی که به خوراکش وابسته است، نمی‌توانیم از چیزهای بی‌ارزش دوری کنیم و خود را در زندگی به حریص بودن برنگیزیم.
جز دل من که به افتادگی این دولت یافت
نرسیده است به منزل کسی از واماندن
هوش مصنوعی: تنها دل من است که به خاطر تواضع و افتادگی، به این جایگاه و مقام رسیده، در حالی که هیچ‌کس دیگری به این منزلت نرسیده است و در انزوا به سر می‌برد.
ما که بهر تو شدیم از دو جهان روگردان
از مروت نبود روی ز ما گرداندن
هوش مصنوعی: ما برای تو از هر دو جهان روی‌گردان شدیم و اگر بخواهی از ما رو برگردانی، این کار نشانه بی‌رحمی است.
چه شود گر شود از روی تو چشمی روشن؟
نشود روشنی شمع کم از گیراندن
هوش مصنوعی: چه اتفاقی می‌افتد اگر از چهره تو نوری به وجود بیاید؟ آیا نور شمع به خاطر روشنایی آن کم می‌شود؟
چون لب لعل تو آورد خط سبز برون؟
نشود آب گهر سبز اگر از ماندن
هوش مصنوعی: چرا لب سرخ تو خط سبز را به بیرون می‌آورد؟ اگر مروارید سبز بماند، هرگز به آب نمی‌افتد.
نکند برگ نهان نکهت گل را صائب
گشت بی پرده مرا راز دل از پوشاندن
هوش مصنوعی: شاید برگ پنهان بوی گل را به یاد صائب آورده باشد. از این رو، دیگر نمی‌توانم راز دل خود را پنهان نگه‌دارم.