گنجور

غزل شمارهٔ ۶۲۶۸

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟
رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست
به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟
چون نیاید به نظر حسن لطیفی که تراست
خواب نادیده چه تعبیر توانم کردن؟
نه چنان دور و درازست ترا زلف که من
کوته این راه به شبگیر توانم کردن
عشق آن روز شود در دل صد چاک نهان
که نیستان قفس شیر توانم کردن
غمزه بد مست و نگه خونی و مژگان خونریز
چون تماشای رخت سیر توانم کردن؟
حسن خودرای تورم می کند از سایه خویش
چون ترا رام به تدبیر توانم کردن؟
نه چنان دل به تو ای مورمیان پیوسته است
که جدا از تو به شمشیر توانم کردن
دیده ای را که نمی شد ز تماشای تو سیر
بی تماشای تو چون سیر توانم کردن؟
چون نیاید به زبان آنچه مرا در دل هست
ز اشتیاق تو چه تقریر توانم کردن؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش ازان است که تحریر توانم کردن
صائب از حفظ نظر عاجزم از روی نکو
برق را گرچه به زنجیر توانم کردن؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: به چه تدبیری می‌توانم از نوشیدن شراب دست بکشم؟ من که به تقدیر و سرنوشت ناتوانم چه کاری می‌توانم انجام دهم؟
رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست
به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: وجود من مانند یک قفس است که در آن مشکلات و آسیب‌ها وجود دارد. حالا در چنین وضعیتی، با توجه به کمبود منابع و امکانات، چه اصلاحی می‌توانم انجام دهم؟
چون نیاید به نظر حسن لطیفی که تراست
خواب نادیده چه تعبیر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و لطافت تو به چشم نیاید، چطور می‌توانم خواب نادیده‌ام را تعبیر کنم؟
نه چنان دور و درازست ترا زلف که من
کوته این راه به شبگیر توانم کردن
هوش مصنوعی: زلف تو آنقدر بلند و پیچیده نیست که من نتوانم در این شب تاریک به سرعت به تو برسم.
عشق آن روز شود در دل صد چاک نهان
که نیستان قفس شیر توانم کردن
هوش مصنوعی: عشق در دل من به حدی عمیق و پنهان خواهد شد که می‌توانم با آن، قفس شیر را بشکنم و آزادش کنم.
غمزه بد مست و نگه خونی و مژگان خونریز
چون تماشای رخت سیر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از زیبایی‌ات خسته شوم در حالی که با چشمان زیبا و مژگان دل‌فریب و بازیگوشی‌ات، دل را به درد می‌آوری و احساساتی کاملاً تازه ایجاد می‌کنی؟
حسن خودرای تورم می کند از سایه خویش
چون ترا رام به تدبیر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبه تو به قدری زیاد است که حتی سایه‌ات نیز تاثیرگذار است. چگونه می‌توانم تو را با راهنمایی و تدبیر به آرامش و تسلط بر خود برسانم؟
نه چنان دل به تو ای مورمیان پیوسته است
که جدا از تو به شمشیر توانم کردن
هوش مصنوعی: دل من به تو آن‌قدر وابسته است که نمی‌توانم به‌راحتی از تو دور شوم و از کسی دیگر کمک بگیرم.
دیده ای را که نمی شد ز تماشای تو سیر
بی تماشای تو چون سیر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از تماشای تو سیر شوم، وقتی که دلم توانایی دوری از تو را ندارد؟
چون نیاید به زبان آنچه مرا در دل هست
ز اشتیاق تو چه تقریر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: وقتی نمی‌توانم آنچه را که در دلم به خاطر علاقه‌ام به تو هست، به زبان بیاورم، چگونه می‌توانم احساساتم را بیان کنم؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش ازان است که تحریر توانم کردن
هوش مصنوعی: دلیل اینکه نتوانستم نامه‌ام را بنویسم این است که شوق و احساساتم به قدری زیاد است که نمی‌توانم آن را به کلمات درآورم.
صائب از حفظ نظر عاجزم از روی نکو
برق را گرچه به زنجیر توانم کردن؟
هوش مصنوعی: صائب به این مسأله اشاره می‌کند که نمی‌تواند زیبایی و جذابیت چهره محبوب را حتی با همه‌ی تلاش‌ها و موانع هم بگیرد. او به نوعی به محدودیت‌های خود در برابر زیبایی و جاذبه اشاره دارد و می‌گوید که گرچه ممکن است بتوانم برخی چیزها را کنترل کنم، اما زیبایی طبیعی و خوشایند چهره محبوب فراتر از توان من است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1399/10/17 08:01
آریا

با سلام. گویی بیت سوم این چنین باشد:
چون "نیاید" به نظر ...